متن جدایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات جدایی
پنجرهای به پرواز
برای کبوتر رفتهات
از دل حیاط
افتاده بود
روی لبهی پنجره
مثل تکهای از خستگیِ جهان...
چشمهایش،
پر از اضطراب بود
و بالش،
تار و لرزان
مثل خوابهای بیپناه.
او را گرفتم
در پناه دستانم
در آغوشی
که از نان و ترانه پر بود
و هر شب...
.
پرواز،کردم بر فراز قله ی درد
حتی نگفت امشب نرو یا اینکه برگرد
دیگر برای بازگشتن علتی نیست
دارد هوای عاشقی ها میشود سرد
از جهان مانده فقط جان که مرا ترک کند!
میدانی که دیگر توان بی تو بودن را ندارم
آیا آنانی که خبرهایم را پنهانی برایت می آورند و قاصد احوال من میشوند
این را هم گفته اند که دارم زجر میکشم
هر لحظه هرکجا در هر مجلسی
اسمت درون وجودم مواج میزند
همچون موجی که توجه بیننده را به...
🍃🌸🍃
@bzahakimi
نمیخواهد، که تکراری شود دل
اسیرِ ذلّت و، خواری شود دل
اگر حسّی به من، دیگر نداری
بگو؛ تا در پیِ یاری شود دل
🍃🌸🍃
@bzahakimi
در آشوبِ دلم، شوری به پا شد
که سهمِ سینهام، درد و، بلا شد
دگر، قصّه، نمیخواهم ببافم
از احساسی؛ که از سینه، جدا شد
شاید تا ابد هیچکس برای من تو نشود و شاید هم من برای هیچکس برای آنچه که با تو بودم ،شبیه نباشم
تو از بهانه یِ غربت
من از ترانه یِ محنت
اگر که جذر بگیریم؛
پیامدش شود عزلت.
گوییا دیدارِ روی ماهِ یار
چون سهیلی بینشان، نایاب شد
ذرّه ذرّه، شورشِ موجِ دلم
بس که رویش را ندیده، آب شد
مثل سابق پیشِ چشمانم نداری جایگاه...
مُردم از چشم انتظاری گشته ام دیگر هلاک
ردّ پایت گمشده، ای بی نشان ، ای بی پلاک
دارد به درختمان خزان می آید
دردی که به مغز استخوان می آید
گفتی که مرا دوست نداری دیگر
از حرف تو بوی این و آن می آید
اگر میخواهی بروی—
برو.
اما نه آرام، نه مودب.
نه با لبخندهای بیجان و کلمههای قلابی.
ویرانم کن.
مثل فاتحی که میداند
هیچکس بعد از او
از این سرزمین زنده بیرون نمیرود.
نگاهت را جا نگذار،
لحن صدایت را،
قهوهی نیمهخوردهات را روی میز.
همه را با خودت ببر.
من...
دلتنگ توام جانا هر دم که روم جایی
با خود به سفر بردم یاد تو و تنهایی
عاشقی قصه ی تلخیست میان من و تو.
که فقط من به تو دل بستم و تو بی خبری.
من شاخهی اسیر زمستان سرنوشت
تو مثل برگ تازهی افتاده از بهشت
من ساقهی که سوخته از آه رعد و برق
حالِ مرا نپرس چه خوبم چه بد چه زشت
این لطف قسمت است که کاتب مرا اسیر
اما تورا چو زلف سیاهت رها نوشت
من دلشکسته ام چو یتیم...
بی تو با این دل ویرانه تنها چه کنم.؟
این نبودن های پر تکرار تو،
بدجور دلگیر است.
دل، گیر کسی است،
که دلگیرم کرد و رفت،
در آن غروب دلگیر دریا
تلخ تر از نبودنت.
بودن تو با دگریست.
کشیدهام کنار
از هر شیء که نامش آدم است...