این پرندهٔ بی قرار با نُت زنگ زده در گلو دنبالهٔ آوازش را چگونه بخواند!... اما که غمی نیست...! تو که از جنس ستیزی ، گر بباری هم خموشی چه کند چشم غزالی که دهد نعره به بادی مگو از بهرِ چه باشد مگو ور بند چه هستی! که کند...
طلب از حال دلم خواهی چه خبر از سرِّ درون خواهی چه نه من آنم که بگویم نه او آنی که نیابی... چو زبانم به روا نیست عزا خواهی چه؟