متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
زنـــבگــی...
قصه یِ בلتنگیِ בلهایِ ترڪ خورבه ے ماست.
בیـــر آمـבی..،
ز בلتنـگیِ تـــو ّجانــم رفــــت.
پدر دنیای صبر است وتحمل
بُوَد رویش گُلی برتر زِ هر گُل
همه دنیا برایم بیرُخ او
نمیارزد به قدر خاک یک جُل
בورہ کرבنـב خاطراتت،
خلوت تنهــاییم را...
به تمام آنچه مقدس میدانیم،
به هر معنویتی که نامِ خدا را با خود دارد
باور کن،
من شکل دیگری از عشقم...
و دلتنگیای دیوانهوار
که مرز نمیشناسد...
دلم بهانه ات را می گیرد..
و به وقت دلتنگی
پای دلم پیش اشعارم گیر ست
هر وقت سری به خط خطی های خود می زنم آشوب را میان سکوت واژه ها
احساس میکنم
بلوایی ست خفته در چیدمان جملاتم
که مرا به ستیز با افکارم میکشاند
آنسوی شعر تو...
نوشتم بار دیگر نامه ای برای باب دلم
نامه ای که همه می خوانند جز جان دلم
باز دلم تنگ و تو نیستی کجای ماه دلم
بیا که بدون تو سکوت هست در، خانه دلم
تو نیستی چه سرد و تاریک در کاشانه دلم
ببین چطوری رفتی آتش گرفته ویرانه...
در آخرین دیدار،
تو رفتی...
و من،
در سکوت نگاهت،
جا ماندم.
باد،
موهایت را به رقص درآورد،
و من،
با هر موج،
دریاتر شدم.
تو گفتی:
«باید بروم...»
و من،
نگفتم:
«بمان...»
فقط نگاهت را قاب گرفتم،
در قاب دل،
در قاب خاطره،
در قاب همیشه.
و حالا،
هر...
اگر صدا را میشد دید
در کوچههای دلتنگی
ردی از آوازت
بر دیوارها نقاشی میکردم
شبیه رقص نو عروس
و هر واژه
با رنگِ دلتنگی
به شکلِ لبخندت درمیآمد
محبوبم،
اگر صدا را میشد دید
دوباره
با چشمهای بسته
عاشقت میشدم
مثل همین چایی که لبریز،است ولب سوز است
گرم است آغوشت برایم مثل آن روز است
با تو تمام روزهایم تازه میگردد
از بس هوای بودنت همواره نوروز است
دلتنگ توام خط بزن این فاصله هارا
دنبال تو گشتم همه ی قافله هارا
زخمی که به دل دارم از این فاصله قدری ست
کز یاد ببردم همه ی آبله هارا
ازچلچله ها بسکه سراغ تو گرفتم
مجنون تو کردم همه ی چلچله هارا
با سلسله ی موی تو شاعر...
محبوب مـــن...
تو نباشے همـہ ے فـصل ها پاییز است.
و همـہ ے شبها پر از בلتنگی.
بـے تو בر هر نفسم،
پاییز בر جریان است.
در غیاب تارهای بی کوک و کمان ،
غصه می سوزد مرا
کوچه میخواند تو را
باغبان از کوچه باغات رفته ست!
آسمان بی حوصله ،
حجم هوا ابری شده
ناودان دلتنگ شرشر ست!
دل هوای یار دیرین کرده و
چتر هوای خیس شدن!
بیا و باران را گو
که...
بغضهایم را
به ابر ها داده ام!
دلم را
از نام تو پُر کرده ام
دوست دارم که ببارد همان عشق،
باران،
که آوازِ دل شنیدنی ست..!
هوا دلگیر
افق تاریک
من اینجا شعرهایم را
بر پنجره ای مه گرفته می نویسم
تا چشم در چشم باران بگریم !
دلتنگی هایم به باران رفته اند
آرام می آیند، در سینه می نشینند
دیگر نمی روند
گویا اتراق کرده اند...
عشق בل من چهرـہ نمایان بنما.
وقت حضور است.
عمریست کـہ בلتنگ توام،
جاے تو خالیست کجایی؟
دلتنگی به وقت چشمانت،
لحظه ای مقدس، همچون تسبیحی در تاریکی که روح را به وصفِ ابدی میبرد.
چشمانت،
آینه ای از آفتابِ شب تابِ خلوت،
رازهای نهان را همچون نقشی از خوشنویسی زمان
بر بوم دل مینگارند؛
هر نگاه،
تشبیهی زلال به نوای فرشتگان
که در گوش جان پژواک...
چشمانت
مثل نسیم صبحگاهی
از لابهلای برگهای نازک بید میگذرد
و صدایت
روی موجهای آرام دریا
لالایی میخواند برای ماهیهای خسته
لبانت
رنگ انار ترکخوردهی پاییز است
وقتی که خورشید
با انگشتان طلاییاش
گونههای آسمان را نوازش میکند
و من
در امتداد نگاهت
مثل پرندهای گمشده
به سمت روشنایی پر...
یاבت چـہ زیبا کرבہ ویرانـہ בل ما را.
בر בل این شهر شلوغ،
جاے تو خالیست فـقط.