بعضی وقتها دلم کمی خدا میخواهد!
نه فقط رو به قبلهاش!
دلم میخواهد در آسمانش چرخی بزنم و دستش را بگیرم و مهمان خانهام کنم.
یک فنجان قهوه تلخ برایش بیاورم،
گفتنیهایم زیاد است باید بیدار بماند.
نقشه حسرتهایی را که کشیدم نشانش دهم و نگرانیهای فکر خستهام را برایش...