از بخت خودم سیرم از توبه بی مقدار من آن سگ شبگردم در کوچه ی این انکار دیدم که خدا تنهاست در آینه ای خونین در من شده تکرارش با چهره ی پر نفرین تو قصه زهر آلود در صدر دل زخمی من را به خودم بخشید آن بغض خدا...