و مرا از خاطرت برد یک نفر شبیه آلزایمر توی سرت می برم خاطرات رابطه را که نپیچم دوباره دور وبرت... تو چمدان غرور می بندی من دو بعد خسته دیدم با کوله باری از نگفته ها که کاش بشکند با درد کمرت.. می روی بغض گلو می شکند ،...