متن پارت هفتم داستان تیره ترین تبصره
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پارت هفتم داستان تیره ترین تبصره
پارت هفتم داستان تیره ترین تبصره(طاهره عباسی نژاد)
.
.
.
چندی در همان حال گذشت.نه آهیل چیزی می گفت و نه دامون.هر دویشان در سکوت شب خود خوری می کردند.آخر سر هم دامون غیرت شکستن سکوت را پیدا کرد و گفت:«این تفنگی که الان جون جفتمون رو نجات داد...
متن داستان طاهره عباسی نژاد
متن داستان آموزنده
متن تیره ترین تبصره
متن داستان جذام
متن پارت هفتم داستان تیره ترین تبصره
ارسال شده توسط
طاهره عباسی نژاد
در حال بارگذاری...