انگشت های رنگینت پروانه های کوچک چالاکند که با نشستن و برخاستن و رفت و بازگشت هماهنگ روی دو شانه ی تو رنگین کمان مرا می سازند این چشم های توست گردونه ای که خورشید را مثل سر بریده ی یحیی از روی شانه های شهر برمی دارد و روی...