کنارِ دردِ خیابان، دُچار پوچی عرفان
گرفته خشمِ تفنگی ، قُنوت چانه ی انسان
چقدر چترِ فریب است، با تگرگِ دوراهی
میان کوچه صدایِ، اذانِ توله ی باران
چه اِنتحارِ عجیبی، در انتهای تَبِ گُل
چکیده داسِ تظاهر، به جانِ شیشه ی کاشان
خشابِ قُرص دَمادم جوابِ مسئله ها شد...