جمعه ها شرح دلم یک غزل کوتاه است که ردیفش همه دلتنگ توام می آید...
برگ خشکیده هر آنقدر مصمم باشد ساقهاش را غم پاییز ، جدا خواهد کرد
زندگی بی تو، مرا زهر هلاهل شده است
شوق یک بوسه به لب های تو نازل شده است چشمم از هر چه بجز چشم تو غافل شده است
مطمئنم گفته بودی با توام تا روز مرگ من فقط شک میکنم گاهی مبادا مرده ام