پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو باران میشویمن رود!جاریرهاعاقبت،دل به دریا می زنم...
سگِ تنهادر آخرین بن بست شهرتا سپیده دممعصومیتش را زوزه کشید...
شرابی نوشیده اماز تاکستان عشقتتا برسمبه آغوش لب هایتکه بهشت برین من است...