تو باران میشوی من رود! جاری رها عاقبت، دل به دریا می زنم
سگِ تنها در آخرین بن بست شهر تا سپیده دم معصومیتش را زوزه کشید
شرابی نوشیده ام از تاکستان عشقت تا برسم به آغوش لب هایت که بهشت برین من است