باران آمد؛
لب های پنجره خیس شد؛
***
چه بوسه های آبداری!
-زانا کوردستانی...
خوشدلم که،،،
در این خشکسالی ی سخت-
خنده های سبزت را، دارم!
-لیلا طیبی (رها)...
زمستان که باشد،
سوز و سرما هم،
چون تو هستی
--دلم گرم است.
زانا کوردستانی...
موهایم را نه!
خیالات می بافم...
***
به امید آمدنِ
--[تو].
لیلا طیبی (رها)...
غروب ِ که،
در شهرم ریشه می دواند؛
بذرِ خیالت را می پاشم...
***
حالا،
--دارمت!
-لیلا طیبی (رها)...
تو که نباشی،
[بهار] فصلی ست خزان زده!
***
--با چشم هایی بارانی!
-زانا کوردستانی...
دوست داشتنت،
شعری ست بلند.
آه!...
مگر عمرم به درازا بکشد!
زانا کوردستانی...
می تکانم...
خیالت را از شانه هایم
اما،
با پس لرزه های این دل
چه کنم؟...
دکمه هایِ پیراهنم ،
دست های تو را
میخوانَند ؛
خوب میدانم
شاهنامه آخرش خوش است...
وقتی لبانم ترک برمی دارد
می دانم تُ در ذهنت مرا بوسیده ای..
صدیقه بیگلری...
در برکه چشمانت
نغمه عشق
به رقص می آورد
نگاهم را
-بادصبا...