جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
رفته ای قند نگاهت را ندارم بخورمدیگر آن شهد لبانت را ندارم بخورمبی تو چای زندگی ام تلخ تلخ استحرف شیرین زبانت را ندارم بخورمجادوی خیال تو عجب شور به پا کرد با برق نگاهت در دلم نور به پا کردمجنون تو ام یکسره دیوانه ی عشقتهر کوبه یادت در دلم سور به پا کردلبخند زدی از خنده تو خاطره دارماز ییچش یاد تو به دل صد گره دارمیاد تو نشد مرحمی بر این دل پر زخمپیچیده غمت بر دل و غم دایره دارم...