چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی چراغی روشن نمیکنی؟ ژان تولی مغازه خودکشی
اگر دیروز افتادی، امروز بلند شو
برای بهترین بودن باید از بدترین شرایط بگذری
هیچوقت جزء متعلقات یکی نباش
بعضی از افکارم را در اعماق قلبم نگه می دارم
کجاییکه جز تو ، پناهی ندارم
بَعد از تو؛ من خودم را برای همیشه از یاد بردم
قدرشو ندونی قدرشو هستن بدونن! گرفتی چی میگم؟
حرف ندارم که میخوان حرف درارن
زخمایِ من با اومدنُ موندنتم خوب نمیشن ، میفمی؟
معتادِهمیم ؛نگو وقتِ تَرک رسیده
جاده ای که به موفقیت می رسه همیشه سر بالاییه
هرگز نذار محصول شرایط باشی، محصول تصمیماتت باش
-کمبود دنیای امروز ما چیه؟ +آدم هایی که همدیگه را دوست داشته باشن
کسی که شما رو... هیچ حساب میکنه شما هم نیست حسابش کنید...همین قدر واضح!
از حمل این جنازه هوشیار ، خسته ام
هر دردی یه درسی میده و هر درس یه آدمی رو عوض می کنه
اعتماد کردن ریسکش از خودکشی بیشتره
این روزها طرح روی جلد آدمهاست که پرفروششان میکند ، نه متنشان
هیچ حس آرامشی نمیتونه با بغلت رقابت کنه
یک دانه سیگار دارم و هزار معمای لاینحل...
آقای قاضی اون از چشماش علیه من استفاده کرد
اگر قلب می توانست فکر کند از تپیدن باز می ایستاد.
سقوط، تاوان پریدن با بعضی هاست...