جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
من چشمهایم را بستم و تو قایم شدی ..من هنوز روزها را می شمارم!..و تو پیدا نمیشوی !..یا من بازی را بلد نیستم !یا تو جر زدی !...
و روزها کافی نیستندو شب ها کافی نیستندو زندگی مثل موش مزرعه ایاز دستانمان سر می خورد...