یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
به امید خدا میگی ،گرم میکنی بدنتو،،راه میفتی،اول یه نگاه به اطراف میکنی..قله جلو دیدن نیست،راهنما میگه باید بریم 4ساعت دیگه مشکلی تو مسیر پیش نیاد به امید خدا میرسیم،تو دلت میگی خدایا سلامت برم سلامت برگردم،به ظاهر سبکه..از دشت جنگل کوه ها میگذری ،از یه ارتفاعی دیگه درخت نیست ،،جالبه دیگه نمیگم کی میرسیم..نمیگم قله کجاست..بعضی وقتا سرمو بلند میکنم به اطراف نگاه میکنم ..یه نفس میگیرم..به جای سخت میرسم اصلا وای نمیستم آروم آروم قدم میزارم نفسامو...