متن کوه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کوه
دو قطره اشک؟ نه بالاتر
دو رودِ اشک؟ نه بالاتر
دو چشمه اشک؟ نه بالاتر
بیا به کوهِ غم انگیزت
به چشمِ تشنه ی آزادی
بُلندقلّه ی کوتاهم! ...
«آرمان پرناک»
ازنیستی خودت را به میان نوشته هایم جای میدهی
خدا نکند کلمه کوه در میان نوشته هایم باشد که صدایت بلند میشود:عصای کوه نوردی ام را کجا گذاشته ای
عزیز دلم برای همین بر روی سنگ قبرت عکس کوه را حک کرده ام
نسرین شریفی
کوه
ابر
باد را
به تماشای دریا فرستاده است
و در تماشای دریا
ابر
به دامان رعد و برق
عشقی را به خواب می برد
شاید که شب
ادامهٔ روز باشد
که عشق سؤالی ناتمام
از باد می سازد
و ابر
سمت باد ...
.....☘️🍃
....
فیروزه سمیعی
https://t.me/Pangarah
۱۴۰۳/۷/۲۵
و چگونه نشان دهم
دردهای کوهمندم را
به چشمانی که دشت می بینند!!
من،
نقطه ای درد و دور .
«آرمان پرناک»
گاهی ،
به خود می گویم ،
کاش، فریاد بودم،
تا در انعکاس کوه ، می گفتم :
تو «بدی»....تو «بدی» ...
حجت اله حبیبی
در کوهستان
از آن دامنه های زیبا بالا رفتم
از آن بالا
همه چیز کوچک بود
به جاده نگریستم
چیزی برای دلتنگی نبود
تن را به عطر گیاهان کوهی سپردم
و از کوه
پایین
آمدم
قبل از آنکه فروبریزد
و جاده را سنگسار
و مرا دفن کند
با دلتنگی
با غمی که در دلتان جاودانه شده است
کوه ها را سنگین و اندوهگین کرده
اما خورشید ملایم، با عظمت خود
پشت ابرهای پریشان ایستاده است
لحن سکوت غمگین و عمیق
در هوا چون نغمه ای شنیده می شود
سکوت آنقدر سنگین و اندوهگین است
که هر ذره ی هوا...
کوه می دانست
که به پایش
نخواهد ایستاد
رود.
رضاحدادیان
کوه ها رازهایی را می دانند که ما باید بیاموزیم. این ممکن است زمان ببرد، ممکن است سخت باشد، اما اگر به اندازه کافی صبر کنید، قدرت یادگیری را پیدا خواهید کرد.
درخت بی سرو سامان شده ست بعداز تو
پرنده سر به گریبان شده ست بعد از تو
بهار دست تکان داد ودور شد از من
هوا ،هوای زمستان شده ست بعداز تو
هزار پنجره ی پُر غبارم وانگار-
-زمانِ قحطی باران شده ست بعداز تو
کسی که آینه دار سپیده...
من آن کوهم که اشک میریزم و رود می شود
رود عشقی که با سنگ به تو مسدود می شود
در کاخ ویران شده ام قصر و عمارت زده ای
شاه آن کاخم که از مات تو محدود می شود
ای آنکه وقتی میشوم تنها به تو فکر میکنم
من...
،سرما آمده است
اما تو کوه باش
برف زیبایی ات
شکوه باش، برف
خوش حالیت
خیانت نکن به شادی ...
به خنده ...
به نگاه های عاشق
اخم به ابرو نیاور
نیاورخم به ابرو
مصمم بااش
همچون سرمایی که
دریایی را یک شبه
یخ می بنداند
رعنا ابراهیمی فزد
گفتی که از نسل آدمیم
غافل از آنکه
ما کوه بودیم
و تقدیرمان
نرسیدن به هم بود
مجید رفیع زاد
چون سخن از مَرد و مَردی گفته شد
قصه ها از استقامت زنده شد
پایداری ،کوهِ غم، یعنی پدر
درد و سختی با وجودش ضربه شد