سارا مژدهی
دل نوشته های دختر کوه نورد
سرزمین من تاریک شده..یا سفید..رنگی نیست..نمی بینم..آدمها رنگهای مرا دزدیدن..تنها رنگ من خداست
دلتنگم
دل تنگ کوهستان،صخره،برف،یخ،رودخانه،دل تنگ تو ای همنورد،دل تنگ خدا که چقدر به من نزدیک است..
صدایم کن ..جانم بده تا جان دهم برایت
ماه کامل
به تو خیره میشوم
مناجات میکنم
خدایا شکرت برای خودت خدایی چنین زیبا دارم
تمام زیبایی آفرینش در تو توصیف میشود
کاش همه تو رو شناخته بودن
با تو بودن یعنی
زندگی پر از عشق و آرامش
دنیای پر از عشق و آرامش
دلتنگ که میشوم با خدا حرف میزنم..بلند بلند حرف میزنم
بلند گریه میکنم..آرام میشوم..
عمق تنهایی ام آنقدر زیباست که فقط من و او هستیم
بعضی وقتا هیچی شادم نمیکنه
اما شاید یه کفش دوزک منو بخندونه
داستان بعضی ادماست
مراقب آدمای سمی زندگیتون باشید
یه دیوانه بی آزارم
یه دیوانه عاشق
دستت به من نمیرسد
با من تا قله بیا،مثل من دیوانه شو،عاشق شو..
اول همراهم شو بعد هم مسیرم شو..ببینم موی لای ماست چوپان توی ظرف کثیفش را میخوری؟؟
گفتم دیوانه بی آزارم..☺️
انتظار اینکه کی کجا باید بری،ساعت حرکت ،کوله رو بچینی،برام پر لذته،با عشق میرم،چون بهم آرامش میده،وقتی میگم عاشق کوهستانم،عاشق آرامش کوهستانم،عاشق صبرشم،،برم باهاش دردو دل کنم ،وقتی دستم به سنگ به خاک میخوره از درون صدای منو میشنوه،،فریاد میزنم،گاهی وقتا اشک میریزم
رفیق منه،مثل همنوردایی که تو مسیر سخت...