جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
گچساران!تو کیستی؟؟از کجا آمده ای؟ای گنجینه پنهانای که تو را نمیشناسند و خود رابگو ای ساکت روان...خسته ای میدانمرمقی در بدنت نیست که فریاد کنیقرار بود با رنگ سخاوتت سفره های شهر ت را چون مردمش برقصانیگچساران!!ای خون سیاهت خفته در منهر روز کیلومتر ها میروم تا تو را ببینمحالت که خوب باشد حال منم خوب استای عصاره سالهای که گذشت،،ای طبیعت محبوس،،ای نفتای سیاه کبودسالهاست رنگت به زردی میرودو ماهاست دردم را با بوی فلر ...