شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
این نامه ی آخر من به توست که پشت اینه ی نگاهت به جا خواهم گذاشت بعد از آن چمدانم را جمع میکنم ، شکسته های پیله ی وجودم را برمیدارم و میروم نمیدانم شاید هم خیلی وقت است خودِ پروانه ام از پیله ی شکسته اش رفته و خاکستر بالهایم در ته قلبت بی جان به جامانده ... هرچه هست بدان پاک کردمش که پایت را زخمی نکند دیگر کف دیار دوست داشتنمان نه خاطره ای هست نه علاقه ای نه شیشه شکسته های پیله ی وجودم ... خواستم بگویم میروم اما پشت سرم آب نریز اشکهایم ب...