پلکهایم را روی هم فشار می دهم...
سنگین شدن و درگیری ماهیچه مغزم را، به خوبی حس میکنم.!
موج های منفی و افکار لعنتیِ شب و روز درگیر من،به ذهنم هجمه می آورد...
سعی اش،برای عصبانیتم مرا به نقطه جوشِ خود،می رساند..
دستانم را به حالتی باز،وپرخاشگرانه روی دو نیم...