به عهدی که شکسته شد به جانی که خسته شد که بعد تو قلب من به روی هر که بسته شد به دست سرد تو قسم که من هنوز همان کسم که آرزو کنم یه روز به تو رسم
دریابم ببین بی تابم ببین هر شبو با گریه بدون تو میخوابم بی تاب توام ماندم چه کنم بیا نفس گرفته بی هوایت چه کرده ای تو با دلم که از همه بریده ام چه کرده ای که خسته ام به خاک و خون نشسته ام چه کرده ای تو...
تا شب همه شب خواب به چشمم بنشانم تا پر شود از حسّ حضور تو ضمیرم باید تو بگویی شبت آرام عزیزم تا با نفس گرم تو آرام بگیرم