باجنونم به شب هجرتوآرامم نیست خنجرآغشته...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار پویا شارقی بروجنی
- باجنونم به شب هجرتوآرامم نیست خنجرآغشته...
باجنونم به شب هجرتوآرامم نیست
خنجرآغشته شرنگم که به دل،میل دلارامم نیست
باهمه آتش واین سوختنم خامم باز
آرزویی ومرادی چه به سروصلام نیست
گرچه مانندمصحف نشدم خالی عشق
من دلی در پژواک،جزتورا،نقشم نیست
گشت هربارمرانقش فقط نقش خیال
گرچه هم پیش مجازتو دل شیرم نیست
ماهرویم، ماهی برکه هجرم،بنمای پژواکی
جز و مد بازی قلب یست،که مواج شده، صافم نیست
ماهوش روی،نی ازهم بدردسینه هامونی خالی زتو را
تا توخاموش بشینی سِر ماهور،مرا مرحم نیست
گوشه برکه شبی شورگرفت دردل اب،بر بط و دف
از سه تارام به رباب تو بجزخاطره ات شادم نیست
شیخ میگفت که اوای توساز وفتنه ابلیس است
شاد ابلیس که چون من به سرش، شورش ایمانم نیست
ان خدای که حرامی بخواند مخمل نرم صدات
هیچ از حرمت تحریم منش غانم نیست
گر بهشت خالی از این ساز و نوای چون اوست
من پویاسند میدهم ات جنت وفردوس مراجایم نیست
تفسیر با هوش مصنوعی
این شعر در مورد عشق و درد دوری از معشوق است. شاعر با جنون و آتش عشق میسوزد و آرامشی ندارد. او دلش پر از خیال معشوق است و از نصیحتهای ظاهری بیزار است. شاعر بهشتی را که خالی از عشق و موسیقی معشوق باشد، نمیخواهد و بر ایمان خود به این عشق پافشاری میکند.