100 متن کوتاه مرگ ۱۴۰۳ جدید 2025
متن های کوتاه درباره مرگ
100 متن کوتاه مرگ ۱۴۰۳ جدید 2025
کپشن مرگ برای اینستاگرام و بیو واتساپ
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ !
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ ...
دانی که پس از مرگ چه ماند باقی ؟
عشق است و محبت باقی همه هیچ
میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی؟
خدا آن حس زیباست که در تاریکی صحرا، زمانیکی هراس مرگ میدزدد سکوتت را
یکی مثل نسیم دشت آهسته میگوید،
کنارت هستم ای تنها،دلت آرام میگیرد...
مرا جوری در آغوش بگیر که انگار فردا میمیرم !
و فردا چطور ؟ جوری در آغوشم بگیر که انگار از مرگ بازگشتهام !
به درد هم اگر خوردیم قشنگ است...
در این دنیا که پایانش به مرگ است
در این دنیا که پایانش به مرگ است
برای هم اگر مُردیم قشنگ است
من آن چیزی نیستم که تو می بینی
در من آدمی مدت هاست مرده است
بوی تعفن ش کاشانه ی قبلم را به گند کشیده
مرگ را در چشم هایم ببین
به زبان توجهی نکن
که زبان ها بسیار یاوه گویی می کنند
امشب گرفته گریه ها دست دلم را
دریا کمک کن تا بیابم ساحلم را
در کوچه ی نور و صدا ره میسپارم
امشب اگر مرگم رسد حرفی ندارم
آدم...یک خیانت و یک مرگ عزیز و یک ترک شدن بی دلیل رو تجربه کنه دیگه هیچ چیز تو دنیا شگفت زده ش نمی کنه! هیچ چیز...
هر سال یک بار از لحظه ی مرگم
بی تفاوت گذشته ام
بی آنکه بفهمم یک روز
در چنین لحظهای خواهم مرد..
تنها،
مرگ خود را می نگرد
در کالبدی خالی از احساس؛
زنده به گور
با چشمانی باز
در مسلخی
مسخ شبمرگی....
ره بی بازگشت است
مرگ
سفر چرا روی به پیشواز مرگ
🍁
فیروزه سمیعی
دنیای بی پدر، گرفت از جهانِ من
چشمان مهربان و پر از حرف مادرم
درظلِ آفتاب، در عمق خاک ریخت
گیسوی سر به زیر و پر از برف مادرم
تاب می خوری
بر هلالِ بی تابی
وقتی
به دست بوسِ مرگ می روم،
ای کاش می آمدی
وقتی که دیروز
وقتی که هنوز.
روزی که به شایستگی بگذرد ، خوابی خوش در پی دارد ؛ عمری هم که به شایستگی صرف شود به مرگی خوش میانجامد ...
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ یک بار رخ نمی دهد
زیراهمه ما هرروز چندبارمی میریم
هربارکه با آرزوها، علایق و
پیوندهای خود وداع میکنیم می میریم..
چون سرو خمیده ام که دارد غم برگ
در چشم توام ولی گرفتار تَمَرگ
خِشت دلم از فراق تو ریخته چون
فرسوده عمارتی که لَم داده به مرگ
The best definition of depression The inter-brain warfare that walks The body that wants to stay alive
بهترین تعریفى که از افسردگى شنیدم جنگ بین مغزى که مى خواد بمیره و بدنى که مى خواد زنده بمونه
بیمی به دل زمرگ ندارم، که زندگی
جز سم غم نریخت شرابی به جام من
گر من به تنگنای ملال آور حیات
آسوده یکنفس زده باشم حرام من!
سوختی تا خانۀ ما را نسوزاند غمی
بر مزارت اشکهای عاشقان فانوسهاست
زیستی در شعلهها و پر زدی با شعلهها
زندگی با مرگ، شرح غیرت ققنوسهاست
ارزوهای سوخته/نالهِ مرگ/اسمان سیاه/ابرها نا بارور/خون در راه است /مار به لانهها افتاده /راه گم گشته/پرِ پرستوها خونین است/سکوت بوی تعفن میدهد .
...آدمی در سفر ساده هم ای دل حتی
بند کفشش اجل و دسته کیفش مرگ است
زندگی یک غزل نیمه تمام است بدان
که به هر وزن بگوییم ردیفش مرگ است
دستم را که میگیری …
نبض دلتنگی
به شماره می افتد!
نگاهم که می کنی …
غصه ها فراموشم می کنند!
و با هر بوسه ات
مرگ…
یک قدم دورتر، از من می ایستد!
رفتن وُ مرگ
پایانِ فُروغِ عشق نیست
ستاره ، سال ها از پسِ مرگ می درخشد...
حادیسام درویشی
قدمی دور شوی
می رسد سلامِ من به مرگ
قطره ای ، سر ریز کُند جامی که پُر است... .
حادیسام درویشی
قُرصِ ماهی که تو هستی وُ
اثرِ مرگی
که من می چِشَم اش...!
حادیسام درویشی
بدونِ مِهر، یعنی که ماه خواهد مرد
مرگِ عاشق
دو چالِ قبر می خواهد.
اگر مرگ نبود
از این دلمردگی طولانی
دق می کرد زندگی..!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
تنهایی ام خیلی بزرگ بود
تا این که پیش پای تو
مرگ آمد
برای همیشه با من زندگی کند...!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
او عاشقِ مرگ است
او عاشقِ زندگی با درد است
او عاشقِ شب قدم زدن، دراین شهراست
او عاشقِ رفتن است، بی برگشت!!
اری...
او \خودِ درد است \
یه بخشش ساده رو با انتقام کش نده
میمیرم بدون تو عاشقت دق نده
چه انتقامی بدتر از ندیدن تو یار
برای عاشقی که به عشق توه دچار
پا نیست که راهی بشوم جاده اگر هست
کشکول ِ پر از خالی ام آماده اگر هست
نقل است که: مردن پل ِ مابین دو دنیاست
یارب بکُش ام، مرگ چنین ساده اگر هست
مرگ از تو مهربان تر است
که هر روز
به او نزدیک تر میشوم
اما تو ...
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
روزی که مرگ تسکین دهَد درد دلم را،
در پی دوست جوید یار بیگانگان را،
همی چون زِ مرگم بُگذشت روزگار،
بر جایگه عشق گمارد دیو نهادان را.
احمد زیوری
به زنده ماندن در این دیار/چه پای سختی فشرده ام
چه مرگ ها آزموده ام / ولی- شگفتا- نمرده ام...
مرگ ای آشنای قدیمی ای همزاد
نزدیکتر بیا و در چشمانم خیره شو
آنچه این روزها مرا فرا گرفته چیست؟
نامش را در گوشم زمزمه کن
ﺣﺎﻟﻢ ﺣﺎﻝ ﮔﺮﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﻮﺑﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺗﻮﺑﻪ ﮔﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ !
روزهای زندگی را نمیخام
وقتی تو دیگر زنده نیستی
شاید هم من مرده ام
که بعد تو انگار زندگی نیست
علی محمد ملکی