سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
قلب ها بشکست و درد عاشقان از حد گذشتسالهای انتظاری بر من و تو بد گذشتگریه کردم ناله کردم حلقه بر هر در زدمسنگ سنگ کلبه کنعان خود بر سر زدمشرح دردم را فقط دیوان به دیوان داده امزندگی را در درون این قفس جان داده امچشمه ها خشکید و دریا خستگی را دم گرفتآسمان افسانه ما را بدست کم گرفتجام ها جوشی ندارد عشق آغوشی نداردبر من و بر ناله هایم هیچکس گوشی نداردوای از آن روزی که یار از یار می ترسدعاشق از لحظه دیدار می ترسدچه...