سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
من خورشیدم، من آبم، من تمام آنم که پیش از تو نبودو آن را جرأت تابش به این جهانم نیستکه زمین از هم می شکافد و چرخ در هم می شکندمن عشقم، های! همان که فرشتگان از بسترت باز رانده بودو هیچ خدایی تحمل سرایتم را به اندیشه ات نداشتمن زنم، همان که می خواهد و می ستاندو هیچش وحشت از پژواک کوهساران نیست...