پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تارهای عنکبوت را بیرون کناسپند را دور خانه برقصانیکی یکی گلدان ها را بغل بگیرو پیشانی مادرت را در عکس ببوستوی قوری غمگین زعفران بریزو پشت درِ نارنجی منتظرم بمانمن امشبخسته تر از لنج ِ ناخدا خورشیدبه خانه برمی گردمتوگرمتر از خواب پرستوهابه من بخند...