پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در من انگار کسی در پی انکار من استیک نفر مثل خودم، تشنه دیدار من است...
گر چه در دورترین شهر جهان محبوسماز همین دور ولی روی تو را می بوسم...
چه کنم با تب فردای هراسانبی تو.......
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشمچند وقت است که هر شببه تو می اندیشم...