خاکِ خسته، خونِ خورشید از دلِ صحرا گرفت
خنجرِ خاموش، جان از ریشهٔ معنا گرفت
بادِ بیپروا به بالِ برگِ بیپروای باغ
برفِ بیرحمی به جانِ شاخهٔ تنها گرفت
رعدِ رهزن، راهِ روشن را به تردیدی سپرد
برقِ بیداد از دلِ ابری سیه پروا گرفت
موجِ بیپایان به مرمرهای دریا...