شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
ای بشر جز نام خوش چیزی نمی ماند برایتهیچ، جز نُطقِ شکر ریزی نمی ماند برایتتا توانی دل به دست آور که گر فردا شودجز همین، کارِ دلاویزی نمی ماند برایتخُلقِ نیکو آدمی را می رساند تا فلکغیر از این، خرده پشیزی نمی ماند برایتاهل ظلم در پیچ و تاب روزگار پابند شوندحق به جا آور که تجهیزی نمی ماند برایتیک علیلی مشت خاکی را نشانم داد و گفتجز همین یک مشتِ ناچیزی نمی ماند برایتهرچه دیدم زندگانی را به خود گفتم که گرمرگ آید، راه گ...
اهلِ دل هستی اگر، بگشا گره از مشکلیمثلِ نورِ حق تعالی پرتو افکن در دلیآشیانی ارنه سازی، تو نکن ویرانگیورنه ویران می کند کاشانه ات را عادلیدر مرام نیک نامان نیست کِبر و رشک بردنگر تو داری این زهی ست خیال باطلیشمع سان گر تو بسوزی در حریم خلوتیروشنی افروز ز جان، در شبانه محفلیفرض آن پیرِ خراباتی، به حُکمِ عُزلَتِ خویشگر تو دستی را نگیری نیست زُهدَت حاصلیزندگانی را نبوده جز رَواقِ عاشقی پندِ عرفان را پذیر، ورنه چون او ...