پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
سوار اتوبوس شدمدرست صندلی آخرپنجره ی نیمه بازهوای دلبرانه ی پاییزیهمونجا گاهیبهترین جای دنیاستتا تو مچاله بشی در خودتو غرق در افکارتو دنبال واژه ای بگردی برای نوشتن... داشتم فکر میکردم که چقدرمرور بعَضی خاطراتاتفاق هابعضی بودن هارفتن هابعضی حرف هاو حتی نگاه هامیتونه تموم روزترو تحت تاثیر قرار بده..به اینکه هر کدوم از ماچقدر در جایی که درسته و باید باشیم قرار گرفته ایم اینکه چطور در کشاکش فردایی نا معلوم برای...