شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
از بغض شب می آمدم، تا صبح گاه بچگیآسوده خاطر مرده ام، در تنگنای زندگیدیروز را باور مکن، فردا پر از ابهام استاندیشه را آزاد کن، در لحظه درماندگیباذهن خلاق خودت، نقشی بزن بر لوح دلپرواز کن، تاآرزو، تا ناکجا، تابندگی..............