پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مهم نیست دستان طبیعت شما را کجا نشانده اندزیرا گذشته آینده را مشخص نمی کندهمیشه می توانید فردای بهتری از امروز داشته باشیدشما انسانید و قادر به این کار هستید._رابین شارما_کتاب مانیفست قهرمان هر روزه...
فرانتس کافکا :کتاب باید تبری باشدبرای دریای منجمد درونمان !...
ارنست همینگوی:بهتره به چیزایی که ندارم فکر نکنم بجاش به چیزایی که دارم فکر می کنممن یه عالمه امید دارم ،بهتره به امید فکر کنم... پیرمرد و دریا...
به هر آن چه که جانت را می آزارد و روحت را خوار می دارد، با صلابت نه بگو!- والت ویتمن...
به داد مخلوقاتی در این جهان برسکه توان تشکر از تو را ندارند......
(مردم می گویند) ازش بیرون می آیی... و درست هم هست؛ ازش بیرون می آیی. ولی نه شبیه قطاری که از تاریکی تونل بیرون می آید و پرتوان می زند به دل آفتاب..، بلکه شبیه مرغی دریایی که از لکه ای نفتی بیرون می آید بیرون خواهید آمد؛ برای باقی عمر قیراندود شده اید._جولین بارنز...
یوستین گردر:مرگ به ما مربوط نیست، چون مادام که وجود داریم، مرگ وجود ندارد و وقتى مرگ آمد، ما دیگر وجود نداریم! فکرش را که بکنى، هیچ مرده اى از مرده بودن خود دلگیر نیست !!...
تو که در وسطِ دنیا نایستاده ای و حوادثِ دنیا که فقط به خاطرِ تو روی نمی دهد... تو تنهایی. تو تنهایی و آرزویت آتش گرفته است......
روبرو شدن با این جهان بی معنا شهامت می طلبد...
این نخستین دوره در تاریخ است که در آن انسان تماما مسئله آفرین و بحران زده شده؛ انسانی که دیگر نمی داند کیست و تاسف بارتر آن که حتی این را هم نمی داند که نمی داند._ماکس شلر_انسان و تاریخ...
از بین این همه پیراهن و لباستو را پوشیدم.بگو حالا که پیراهنیچگونه زخم ها را پنهان میکنیبرایم بگواز فلسفه ی اندامتاز چرایی آنهابگو کدامیک از آنهاجیب این پیراهن اندکه زندگی یک مرد را درون او جا شومو بگو کدام یک آستین این پیراهن اندکه اشک راکه غبار روی گذشته رابا آن پاک کنممرا بپوششاید آستین درخوری نداشته باشماما حواسم به عریانیت خواهد بود....
هرگز نمی توانگل زخم های خاطره ای را ز قلب کَند که در این سیاه قرنبی قلب زیستنآسان تر است ز بی زخم زیستن......
برتراند راسل:جلوی زبان دیگران را نمی توان گرفت...!ولی اگر خوب زندگی کنیم،این خود باعثشکست و تحقیر آنان می شود...!...
از انسان بی شرم،شرم نکن...
هوشنگ گلشیری:بخشیده ام، شما هم اگر بخواهید می توانید ببخشید؛ آدم زمین نیست که بتواند بار همه این تلخی ها را به دوش بکشد....
شفیعی کدکنی:طفلی به نام شادی ، دیری ست گم شده است !با چشم های روشنِ براقبا گیسویی بلند ، به بالای آرزوهر کس از او نشانی دارد ما را کند خبر این هم نشانِ ما :یک سو خلیج فارس ، سوی دیگر خزر ......
ﭘﺎﺋﻮﻟﻮ ﮐﻮئلیو:ﺍﮔﺮ ﺟرات خداحافظی ﺑﺎ ﮔذشته ﺭا ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺯﻧدگی، ﺳﻼمی ﺟﺪﯾﺪﺑﻪ تو ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ...!...
آخ، ما که خواستیم زمین را برای مهربانی مهیا کنیمخود نتوانستیم مهربان باشیم.اما شما وقتی به روزی رسیدیدکه انسان یاور انسان بوددرباره مابا رأفت داوری کنید!...
قطعه ای از بهَگَوَد گیتا"خود مرگ شده ام ،ویرانگر دنیاها."...
یک روزی که خوشحال تر بودممی آیم و می نویسم کهاین نیز بگذردمثل همیشه که همه چیز گذشته است وآب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است......
بد بختی بزرگی ست که دیگری را به رغم اینکه دیگر دوستمان نمیدارد، همچنان دوست بداریم._میلان کوندرا_ژاک و اربابش...
آیا او مرا دوست دارد؟آیا کسی را بیش از من دوست داشته است؟آیا کدامیک،یکدیگر را بیشتر دوست داریم؟آیا تمام این پرسش هایی که عشق را می آزماید،آن را ارزیابی می کند و می شکافد،عشق را در نطفه خفه نمی کند؟اگر ما شایستگی دوست داشتن نداریم،شاید به خاطر آن است که خواهانیم تا دوستمان بدارند،یعنی از دیگری چیزی( عشق) را انتظار داریم،به جای آن که بدون ادعا و توقع به سویش برویم و تنها خواستار حضورش باشیم._میلان کوندرا_بار هستی...
پریا حیدری:کافیست چند سالی را در لاک خود فرو رویم ، تا شاید فراموش کنیم آن کسی را که بارها بخشیدیم و فکر کرد ابلهیم نه مهربان...
صمد بهرنگی:همه اش که نباید ترسید!راه که بیفتیم، ترسمان می ریزد......
نه از مرگ، از این بترس که هرگز آغاز به زندگی نکنی...
مرگ قدیمی ترین قصه هست، اما برای هر آدمی تازگی دارد....
برای تو و خویشچشمانی آرزو می کنمکه چراغ ها و نشانه ها رادر ظلمات مانببیندگوشیکه صداها و شناسه ها رادر بیهوشی مان بشنودبرای تو و خویش، روحیکه این همه رادر خود گیرد و بپذیردوزبانیکه در صداقت خودما را از خاموشی خویشبیرون کشدو بگذارداز آن چیزها که در بندمان کشیده استسخن بگوئیم....
خالد حسینی :این که می گویند گذشته فراموش می شودچندان درست نیست ، چون گذشته راهِ خود را با چنگ و دندان باز می کند ! بادبادک باز...
فردی که ذهنیت زیبایی دارد، هرگز نمی تواند زشت باشد...
هیچ موجود زنده ای، تا زمانی که با مرگ از نزدیک روبه رو نشده، تا زمانی که مرگ از کنار گوشش نگذشته، نمی تواند خوشبختی زنده بودن را درک کند....
ما برای تغییر جهان نیازی به جادو نداریم، ما تمام قدرتی رو که نیاز داریم در درون خودمون حمل می کنیم: ما قدرت این رو داریم که بهتر تصور کنیم....
لئو تولستوی :آدمی تا زمانی که سختی هایش را می فهمدزنده است ، ولی وقتی سختی های دیگران را درک می کند ، آن وقت یک انسان است !...
سپاسگزارم خدای من خنده را برای دهان اواو را به خاطر من و مرا به نیت گم شدن آفریدی...
ژوزه ساراماگو:فقط برای سی ثانیه چشمان خود را ببندیم،شاید کمی احساس کنیم کوری چه دردی است،و بیاندیشیم آیا ما آن طور که تصور می کنیم بینا هستیم؟!...
مارگارت اتوود:عشق بینایی را تار می کند ، اما وقتی فرونشست همه چیز را از هر زمان دیگری شفاف تر می بینی ؛ درست مثل موجی که عقب نشسته باشد ، هر چه در آن پرت یا غرق شده نمایان می شود ......
فروغ فرخزاد:خورشید مرده بود و هیچ کس نمیدانستکه نام آن کبوتر غمگین که از قلبها گریخته، ایمان است......
پیش از آن که واپسین نفس را برآرم پیش از آن که پرده فرو افتد پیش از پژمردن آخرین گل برآنم که زندگی کنم برآنم که عشق بورزم برآنم که باشم....
ما به همراهِ آب و باد و خاک و آتشتبعیدِ این سیاره شده ایمو این جازیباترین جابرای تنهایی ست....
دلِ آدمی به هنگام بهار، زمستان را می خواهد و به وقت زمستان، بهار را دلتنگ می شود برای هر آنچه که دور است... آیا باید همیشه به هم رسید؟ بی خیال شو بعضی چیزها وقتی که نیستند زیبایند....
تنهایی جایِ دوری نمی رود فقط از آغوش یک فصل به آغوشِ فصلِ دیگری کوچ می کند حالا هم که بهار می آید تا خودش را در آغوشِ زمستان بیندازد و برف ها از خجالت آب شوند تنهایی، هم چنان جای دوری نمی رود!...
چیزی که عشق رو حقیقی می کنه،مبارزه استاینطوری عزیزانت را به دست تقدیر نمی سپاری...
گاهی مردم هم فراموش میکنن که تو کسی رو فراموش کردی ، بی اختیار و بدون قصد و غرض اسمی رو به زبون میارن یا خاطره ای رو تعریف میکنن که بدجوری بهم میریزدت... روزبه معین آنتارکتیکا هشتاد و نه درجه جنوبی ...
هرکسمرامی بیند می گوید به خودت برس نمی دانند آنقدر دور شده ای که من هرگز به خودم نمی رسم......
زندگی به بندی بند است به نام "حرمت" که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است...!...
«سلامٌ لأرضٍ خُلقت للسلامو ما رأت یوماً سلاما.»سلام بر زمینی که برای صلح آفریده شدو هیچ روزی رویِ صلح ندید....
نامهٔ اکبر رادی به عباس معروفی در سال ۱۳۵۷:گمان نمی کنم هیچکس از صحابهٔ قلم مثل من این روزها در اختناق و زیر ضربه مانده باشد. یکی دو نعره کشیدیم و خیال می کردیم به پژواک نعرهٔ ما پنجره ای باز می شود. نوری به صحنه می تابد. زمین زیر پای ما تکان می خورد ولی زمین که هیچ، حتی آب از آب تکان نخورد. حتی پیچ ها را برای ما سفت تر هم کرده اند. آثارم مطلقاً در بازار نیست. نمایشنامه های تازه ام امکان اجرا و انتشار نیافته اند. حق التدریس ترم پیشم تا این ...
بعد از سالها دوباره دیدمش چقدر غصه پشت موهای برفی اش پنهان بود لال شدم این حال و روزش که دیگر نفرین کردن نداشت.. ...
-هیچ وقت آرزو کردی که کاش مردم رو راست تر بودن؟+یعنی چطوری؟-من احساس می کنم همه، خود جعلی شون رو نشون میدن.همه ی ما تو عمقِ وجودمون خراب و داغونیم. فقط، بعضیامون می تونیم اینو بهتر از بقیه پنهون کنیم. ...
خابیر ماریاس:دنیا پُر از شگفتی ها و رازهاست ؛ فکر می کنیم که آدم های نزدیکمان را می شناسیم امّا زمان با خودش چیزهایی می آورد که می فهمیم کمتر از آنچه فکر می کرده ایم می دانیم ، یعنی تقریبا هیچ !همیشه بخشِ بزرگترِ حقیقت در سایه قرار دارد ، حتّی اگر بخشِ روشن بزرگتر شود ، باز هم بُرد با سایه هاست...
دلشکسته ها شجاع ترین افراد در میان ما هستتدزیرا جرأت عشق ورزیدن داشته اند....