سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
به تو فکر می کنممثل خسته به خواب و نرگس به اردیبهشت......
نیامدن هزار دلیل می خواست و آمدن، یکی! دلتنگت بودم.....
هرکسمرامی بیند می گوید به خودت برس نمی دانند آنقدر دور شده ای که من هرگز به خودم نمی رسم......
اگر عشقآخرین عبادت ما نیستپس آمدهایم اینجابرای کدام درد بیشفاشعر بخوانیم و باز به خانه برگردیم؟...
ینجاهمینجانزدیک همین تنفس بىخوابتو راطورى نزدیک به لمسِ هوا حس مىکنمکه گنجشک تشنه،عطرِ باران را ......
هزار بار هم کهاز این شانه به آن شانه بغلتی،این شبصبح نمی شودوقتی که دلتنگ باشی..!...
به تو فکر می کنم مثل آسمان به ستاره وُ ستاره به شببه تو فکر می کنم مثل نقطه به خط مثل حروف الفباء به عین مثل حروف الفباء به شینمثل حروف الفباء به قاف...
اشتباه از ما بوداشتباه از ما بود که خواب سرچشمه را در خیال پیاله می دیدیمدست هامان خالیدل هامان پرگفت و گوهامان مثلا یعنی ماکاش می دانستیمهیچ پروانه ای پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی آوردحالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می میریماز خانه که می آیییک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزینه شعر فروغو تحملی طولانی بیاوراحتمال گریستن ما بسیار است!...
حالم خوب استهنوز خواب می بینم ابری می آیدو مرا تا سر آغاز روییدن بدرقه می کند...........
هزار بار هم که از این شانه به آن شانه بغلتی،این شب صبح نمی شود........وقتی دلتنگ باشی...........