سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
غیر اخلاقی ترین عادت بشر اینست که مدام و بی وقفه ، درباره ی هرکس و پیش از آنکه بفهمد و درک کند قضاوت می کنداین آمادگی پرشور برای قضاوت کردن ، نفرت انگیزترین حماقت و مخرب ترین شرارتهاست... میلان کوندرا / وصیت خیانت شده...
یک راه مقاومت بیشتر نمانده است:جدی نگرفتن جهان....
روی زمین هیچ چیز قطعی نیستو معنای چیزها با وزیدن بادی تغییر می کندو باد دائما می وزد،چه بدانید چه ندانید ..._میلان کوندرا_کتاب ژاک و اربابش...
میلان کوندرا :هیچ وقت راجع به خودت زیاد حرف نزنچون خیلی زود گندش در میاد...
تاثیر حادثه برای همه ی عمر باقی می ماند....
بد بختی بزرگی ست که دیگری را به رغم اینکه دیگر دوستمان نمیدارد، همچنان دوست بداریم._میلان کوندرا_ژاک و اربابش...
آیا او مرا دوست دارد؟آیا کسی را بیش از من دوست داشته است؟آیا کدامیک،یکدیگر را بیشتر دوست داریم؟آیا تمام این پرسش هایی که عشق را می آزماید،آن را ارزیابی می کند و می شکافد،عشق را در نطفه خفه نمی کند؟اگر ما شایستگی دوست داشتن نداریم،شاید به خاطر آن است که خواهانیم تا دوستمان بدارند،یعنی از دیگری چیزی( عشق) را انتظار داریم،به جای آن که بدون ادعا و توقع به سویش برویم و تنها خواستار حضورش باشیم._میلان کوندرا_بار هستی...
نخستین خیانت، جبران ناپذیر است و از طریق واکنش زنجیره ای، خیانت های دیگری را بر می انگیزد که هر کدام از آنها ما را بیش از پیش از خیانت پیشین دور می کند....
میلان کوندرا :براى عاشق شدننباید یک شخصیت متفاوت را دوست داشتباید یک شخصیت عادى رامتفاوت دوست داشت....
میلان کوندرا:غیر اخلاقی ترین عادت بشر اینست که مدام و بی وقفه، در باره هرکس و پیش از آنکه بفهمد و درک کند قضاوت می کند. این آمادگی پرشور برای قضاوت کردن، نفرت انگیزترین حماقت و مخرب ترین شرارتهاست ......
هیچ چیز به اندازه غم مشترک،آدم ها را به این سرعت به هم نزدیک نمی کند......
میلان کوندرا:در روی زمین هیچ چیز قطعی نیست و معنای چیزها با وزیدن بادی تغییر می کند و باد دائما می وزد ، چه بدانید چه ندانید ......
میلان کوندرا: عشق، همه ی ما را دچار این توهم گمراه کننده می سازد که طرف خود را می شناسیم. جاودانگی ...
میلان کوندرا:موسیقی آزاد کننده است ؛موسیقی آدم را از تنهایی و عزلت ، از گرد و غبار کتابخانه ها می رهاند. موسیقی روزنه هایی در تن باز می کند که روح می تواند از آن ها برای رسیدن به صفای یکرنگی، خارج شود...
میلان کوندرا :هیچ چیز مثل حسد نمی تواند فکر انسان رایک جا تصرف کند...
میلان کوندرا :روی زمین هیچ چیز قطعی نیست ؛معنای چیزها با وزیدن بادی تغییر می کندو باد دائما می وزدچه بدانید و چه ندانید ......
میلان کوندرا:هیچ آدمِ خوشبختی سرزمین اش را ترک نمیکند!...
میلان کوندرا :زندگی با همه ی بدی هاش یه خوبی داره که با گذشتِ زمانشخصیتِ دوم آدم های اطرافت رو نشونت میده....
میلان کوندرا :کتاب به او فرصت گریختن از نوعی زندگی را می داد که هیچگونه رضایت خاطری از آن نداشت... بار هستی...
میلان کوندرا :ژاکوب گفت: بچه دار شدن یعنی همرنگ جماعت شدن. اگر من بچه ای داشته باشم مثل این است که می گویم: من به دنیا آمدم، مزه زندگی را چشیدم و این قدر خوب است که ارزش تکثیر دارد....! والس خداحافظى...
بعضی مواقع باید ایستاد، یک نگاه به دور و بر انداخت، شاید دیگر برنده شدن توی همه ی مسابقه ها ارزش اش را لااقل برای خودت از دست داده باشد. شاید سرعت ات از حدش گذشته باشد. شاید بفهمی که برای هیچ و پوچ داری سرعت می گیری.شاید بفهمی که زندگی کوتاه تر از آنی ست که تمامش را در مسابقه بگذرانی.بعضی لحظه های زندگی را باید مزه مزه کرد، حتی تلخی هایش را؛ بعضی ها را باید آهسته آهسته تجربه کرد.- آهستگی- میلان کوندرا...
میلان کوندرا :غیر اخلاقی ترین عادت بشر اینست که مدام و بی وقفه ، درباره ی هرکس پیش ازآنکه بفهمد و درک کند قضاوت می کند. این آمادگی پرشور برای قضاوت کردن، نفرت انگیزترین حماقت و مخرب ترین شرارت هاست......
میلان کوندرا:فراموشی شکلی از مرگ است که همیشه در زندگی حضور دارد....
میلان کوندرا:اگر در معرض کینه و نفرت قرار بگیری، اگر متهم گردی و طعمه دیگران شوی، از کسانی که تو را می شناسند، می توانی انتظار دو نوع واکنش داشته باشی: برخی همرنگ جماعت می شوند، برخی دیگر محتاطانه وانمود می کنند که هیچ نمی دانند، هیچ نمی شنوند، به طوری که تو خواهی توانست به دیدن آن ها و سخن گفتن با آن ها ادامه دهی. این گروه دوم که رازدار و آداب دانند، دوستان تو هستند، دوستان به معنی مدرن کلمه....
میلان کوندرا:گاهی با وجود تمام بدی ها و خیانت ها ، بعضی از آدم ها را به راحتی می بخشی ؛ تنها به این دلیل که : دوست داری همچنان در زندگیت حضور داشته باشند !...
از کتاب خنده و فراموشی میلان کوندرا نقل قول می آورم: «ملت ها را اول با دزدیدن خاطرات شان نابود می کنند. بعد کتاب ها، دانش و تاریخ شان را نابود می کنند. و آنگاه یک آدم دیگر کتاب های متفاوتی را می نویسد، دانش متفاوتی را در اختیار آنها می گذارد، و تاریخ متفاوتی را ابداع می کند.»...
اینجا مردم قدر صبح را نمی دانند. با بیدار باشِ زنگِ ساعت که همچون تیشه ای خوابشان را قطع می کند، به طرزِ خشنی از خواب برمی خیزند و بلافاصله خود را به دستِ تعجیلی شوم می سپارند. می توانی به من بگویی روزی که با چنین عملِ خشنی شروع شود چگونه روزی خواهد بود؟ باور کن همین صبح هاست که خلق و خوی آدم را تعیین می کند....
"خودشیفته" بودن به معنایِ "خودخواه" بودن نیست. آدم خودخواه دیگران را تحقیر می کند. آن ها را خوار می شمارد.آدم خودشیفته امّا دیگران را بالا می برد. بالاتر از آنچه به راستی هستند، چون در چشم هر یک از آن ها خود را می بیند و میخواهد این خودِ در چشم دیگران دیده را، بیاراید، پس با مهربانی با آیینه هایش رفتار می کند.- میلان کوندرا- جشن بی معنایی...
هرکسی که خلوت خود را از کف بدهد همه چیزش را باخته است میلان کوندرا بار هستی...
وقتی که دیگر دلواپس آن نباشیم که در چشم محبوبمان چگونه دیده شویم، معنایش این است که دیگر عاشق نیستیم!...
انسان برای آنکه حافظه اش خوب کار کند، به دوستی نیاز دارد.گذشته را به یاد آوردن، آن را همیشه با خود داشتن، شاید شرط لازم برای حفظ آن چیزی است که تمامیّت منِ آدمی نامیده می شود. برای آنکه من کوچک نگردد، برای آنکه حجمش حفظ شود، باید خاطرات را، همچون گل های درون گلدان، آبیاری کرد، و این مستلزم تماس منظم با شاهدان گذشته، یعنی دوستان، است. آنان آیینهٔ ما هستند، حافظهٔ ما هستند؛ از آنان هیچ چیز خواسته نمی شود، مگر آنکه گاه به گاه این آیینه را ...
از آنجا که در روزگار ما، دوستی از محتوای اصیل پیشین خود تهی شده است، هرگز نباید "از دوست چیزی بخواهیم که او را به زحمت بیندازد یا برایش ناخوشایند باشد." امروز دوستی "مبدل به قرارداد و احترام متقابل" شده است و نمی توان و نباید از دوست بیش از ادب انتظار داشت. - هویت- میلان کوندرا...
آدم وقتی دستش به جایی بند نیست؛ سراغ آرزوها می رود، آرزوها یش که محال شد، غرق می شود در خاطراتش....
میلان کوندرا : وفاداری ، هنگامی که از یک عشقِ حقیقیناشی نشده باشد ، چقدر کسالت بار است !...
آدم وقتی دستش به جایی بند نیست؛سراغ آرزوها می رود!آرزوهایش که محال شد،غرق می شود در خاطراتش....
میلان کوندرا:زندگی با همه ی بدی هایش ، یک خوبی دارد که با گذشت زمان ، شخصیتِ دوم آدم های اطرافت را نشانت میدهد!...
خواه به دنیا آمدن در این دنیا خوش شانسی باشد یا بدشانسی ، بهترین راه برای گذراندن زندگی در اینجا این است که با جمعیت خوشحال و پر سروصدایی که به جلو می روند همراه شوی ...میلان کوندرا هویت...
میلان کوندرا :در زندگی با همه چیز برای نخستین بار برخورد می کنیم. مانند هنرپیشه ای که بدون تمرین وارد صحنه شود. اما اگر اولین تمرین زندگی، خود زندگی باشد، پس برای زندگی چه ارزشی می توان قائل شد ؟...
تمامی محکومیت انسان در این جمله نهفته است. زمان بشری دایره وار نمی گذرد بلکه به خط مستقیم پیش می رود. به همین دلیل انسان نمی تواند خوشبخت باشد، چرا که خوشبختی تمایل به تکرار است...!...
از کودکی بیرون می آییم بی آنکه بدانیم جوانی چیست،ازدواج می کنیم بی آنکه بدانیم متاهل بودن چیست و حتی زمانی که قدم به دوره پیری می گذاریم، نمی دانیم به کجا می رویم :سالخوردگان، کودکان معصوم کهنسالی خویش اند. از این جهت، سرزمین انسان سیاره ی بی تجربگی است....
غیر اخلاقی ترین عادت بشر این است که مدام و بی وقفه،درباره ی هرکس و پیش از آن که بفهمد و درک کند قضاوت می کند. این آمادگی پر شور برای قضاوت کردن،نفرت انگیزترین حماقت و مخرب ترین شرارتهاست....
عشق زمانی آغاز میشودکه یک زناولین حرفهایش راوارد حافظهی شاعرانهی ما میکند....
میلان کوندرا : نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت، پاک کردن حافظه آن است. باید کتابهایش را، فرهنگش را، زبانش را از میان برد. باید کسی را واداشت که کتابهای تازهای برای او بنویسد ، فرهنگ جدیدی را جعل کند و بسازد، تاریخ و زبان جدیدی را اختراع کند، کوتاه زمانی بعد ملت آنچه هست و آنچه بوده را فراموش میکند. دنیای اطراف همه چیز را با سرعت بیشتری فراموش میکند....
بی معنایی جوهر زندگی است، همیشه و همه جا با ماست. حتی جایی که کسی نمی خواهد ببیندش، حی و حاضر است: در فجایعِ گوشه و کنار دنیا، در جنگ های خونین، در سخت ترین مصیبت ها. شهامتی بسیار باید تا بتوان در شرایطِ سخت و غم انگیز، بی معنایی را بازشناخت و به اسم صدایش زد. اما بازشناختنش کافی نیست، باید دوست داشتنش را یاد گرفت. نگاه کنید دوست من، از اینجا در این پارک، رو به روی ما بی معنایی در نهایت وضوح، در نهایت معصومیت و زیبایی حاضر است، بله زیبایی. همانطو...
فقط زندگی در جهانی را تصور کن که در آن آیینه نباشد. تو درباره ی صورتت خیالبافی می کنی و تصورت این است که صورتت بازتاب آن چیزی است که در درون توست. و بعد وقتی چهل ساله شدی، کسی برای اولین بار آیینه ای در برابرت می گیرد. وحشت خودت را مجسم کن!تو صورت یک بیگانه را خواهی دید و به روشنی به چیزی پی خواهی برد که قادر به پذیرفتنش نیستی؛ صورتِ تو، خودِ تو نیست....
گاهی با وجود تمام بدی ها و خیانت ها، بعضی از آدم ها را به راحتی میبخشی ...تنها به این دلیل که :دوست داری همچنان در زندگیت حضور داشته باشند!...
به روزنامه نگاری میاندیشم که برایِ بخشودگیِ زندانیانِ سیاسی امضا جمع میکرد ...او بهخوبی میدانست که این کار نفعی برایِ زندانیانِ سیاسی ندارد. هدفِ واقعی هم آزاد کردنِ زندانیانِ سیاسی نبود؛ بلکه میخواستند نشان دهند که هنوز هم افرادی هستند که هراس به دل راه نمیدهند. آنچه میکردند حالتِ نمایشی داشت؛ امّا تنها راهِ ممکن بود. برایِ آنان امکانِ انتخاب میانِ عملِ موثر و نمایش، وجود نداشت؛ یا میبایست هیچ کاری انجام ندهند، یا اینکه فقط به کارِ...