سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
پیری نه به سن است ونه سال ونه عصایی دردست...پیری،اگرت نیست شوری به سروشوقی به دل ونگاری سرمست....
گفتی ازاین خانه دلگیرم رومبین ایشان جانمی گیرم رومرو ولی ردی نشانی جابنهتاکه آید در پی نامت دلمبی نشان رفتی چرا ردی نبود؟تو برفتی مانده ام من با غممهرکه داردبی نشانی گم وگوربی نشان روزی رود زین عالمم...
من زاده اردیبهشتماین نکته رااینجانوشتمدراین جهان دادن عذابمدادن ولی وعده بهشتمدل پرزغم،لبخندتلخاینگونه گشته سرنوشتم...
آبانیم فرزندپاییزآن فصل زیبایی برگریزهرقسمتم رنگی قشنگ بینزیبایی خلقت رازمن بین...
من دختری زاده تیرمدرنورخورشیدجان بگیرمازسوزوسرمایم نترسانمن آتشم هرگزنمیرم...
من زاده اردیبهشتم این نکته را اینجا نوشتم در این جهان دادن عذابم دادن،ولی وعده بهشتمدل پر ز غم، لبخند تلخاینگونه گشته سرنوشتمجهانگیر بازگیر...