پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
🌿یهو از خواب پریدم.دست هام یخ کرده بود و صورتم خیس عرق شده بود.کورکورانه رد نور ماه رو دنبال کردم که از لای پرده میومد تو اتاق. به گمونم شب از نیمه گذشته بود.نمی دونم چی، یهو بیدارم کرد. شاید خواب بد دیدم یا شایدم صدای آهنگ ملایمی که از تو هندزفری میومد، منو هوشیار کرده بود. چراغ گوشیمو روشن کردم تا بیشتر از این چشمام اذیت نشه.یادم افتاد به قبل خواب رفتنم که داشتم آهنگ گوش می دادم. از همون آهنگ های مشترک که یار از دست رفته ات رو صاف م...