پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
سلام خدایِ رویِ زمینِ منعمرِ من،قلبِ من،نفسِ من،۳سال پیش مثلِ امروز، اومدی تو زندگیم...کلی با خودم کلنجار رفتم که بهت بفهمونم دوست دارم، که بفهمی میخوامت...اومدی تو زندگیم دیگه و از اونموقع تازه حالِ من خوبِ خوبِ خوب شد...اونموقع بود که فهمیدم زندگی کردن چیه، دیوونگی چیه، دوست داشتن چیه، سورپرایز کردن چیه...همیشه یه جوری زندگی میکنیم که همه حسرتمونو میخورن دلیل حال خوب من ،قربونِ تک تکِ سلولایِ بدنت برم، مرسی که هستی تو زندگیم...