پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چه خوشبو میشود کوچه از عطرحضورتقدمهایت تکنوازی میکند در قلبی که سَر رفته از احساس عاشقانه هاگُم میشوم در پرسه های سَردَرگُم و درد به اُستخوان میرسد از وابستگی دیدارتچه بی بهانه جا میگذارم دلواپسی هارادر کهنه تَن پوشی که سراسر خاطرات دور ونزدیک توستآرامتر برو که برگهای پاییز را زیر پاهای پُر غُرورت ببینم که همانند دلم از دوریت تجزیه می شودطنابهای پیچیده در خیالت را دوست دارم وقتی از جنس دلتنگی توست وهمانند اَشک مرا به اِسارت میکشدهمچون...