…برف ڪہ میبارید با تو قدم زدن روی آن را دوست داشتم… …تو جلو جلو می رفتی و من …با خیالِ آسوده و بی ترس پشتِ سرت پا روی رد پاهایت می گذاشتم و… …دنبالت می آمدم… …می دانستم جایی ڪہ قدم گذاشتہ ای دیگر امن است… …نہ چالہ ای...