سه شنبه , ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
رویم نمی شود که بگویم،بمان، نرونازت همیشه موقع رفتن کشیدنیست......
شک ندارم که تو با قافیه برمیگردی!!شعر من کوچه ی بن بست فراوان دارد...
ما در سبد خویش بجز عشق نداریمدر مسلک ما وصله ی ناجور نگنجدشعر است صلاح دهن قافیه سازاناین را تو بدان در کت ما زور نگنجدهر کس نشود همدم تار غم شهنازآواز بنان در دل سنتور نگنجدمیلنگد از این شعر، ردیفی که نوشتیماین قافیه ها در سر تیمور نگنجد یوسف نکند شکوه که از چنگ نمردیمدر دست زلیخای تو ساتور نگنجدشیرین زدم از بس که فقط شعر نوشتمفرهاد بدان در غزلت شور نگنجد...
تیر زلفش کار یک سرباز کردروسری وقتی که از سر، باز کرد...!...
عاشق خود شدم از شدت کم رویی خویشبس که در فکر تو، با آینه تمرین کردم...!...
شعر گفتم تا کمی بغض زبانم بشکندآن قدر باران ببارد ناودانم بشکندانقدر دوری که وقت تیرباران کردنتبس که زه رامی کشم شاید کمانم بشکندباغزل می رقصی و با شعرباعث می شوینرخ سیمین های شهر بهبهانم بشکند!پیکها را می دهم با قاب عکس تو سلام...ترسم از این است آخر استکانم بشکندسوزن تقویم روی مهر و آبان گیر کرد!!صفحه وقتی می رسدتاشد خزانمبشکندکوچه قربانگاه و من در ازدحام چشمهاتمی روم تا در منایت استخوانم بشکندمن قوی بودم ولی ...
کفتری می میرد و از او خبرها بیشترمی شود وقتی که می ریزند پرها بیشترچارده قرن است دخترها به چشم گورهازنده می میرند حتی از پسرها بیشتر!من زره پوشیدم و در جنگها فهمیده امتیر می افتد به جان بی سپرها بیشترخود کشی کردم ببندم من دهان شهر رامی شود با رفتنم حالا نظرها بیشترازبهشتیها شنیدم وقت نقاشی توهرچه من دیوانه بودمباهنرها بیشتردر سکوت شهر دیدم لطف این مصراع راهرچه لالش بیش هم،تعداد کرها بیشتر!سنگ اگربالا نشیندکسرشا...
در گلستان هم بگردی خار پیدا می شودگر نباشد راحتت دشوار پیدا می شودهم نشینی با تو از آغاز هم لطفی نداشتآستینت را بگردی مار پیدا می شودپیش پای لنگ من دیگر ره هموار نیستسنگ اگر باشد ره هموار پیدا می شودعاشقان را کشتن از برق نگاهی جایز استبا طناب گیسوانت دار پیدا می شودآهوان خسته را کشتن مرام شیر نیستدر جهان عاشقی کفتار پیدا می شودتا که پایی وا شود در کوچه ی معشوقه هاآن که حافظ گفت هم دیوار پیدا می شود!!کشتی بی باد...
به جز آغوش تو هرگز، برایم نوش دارو نیستنهنگی خسته می فهمد، نوازش های ساحل را......
چادرت را جمع کن، اهواز می داند چرا...! می برد بالا نگاهت نرخ تند گرد را !!...
ناچار تو از اشاره ام فهمیدیخاموش ترین ستاره ام فهمیدی؟در آمدنم برادرت با من بود !!از روی لباس پاره ام فهمیدی...!...
گیر کردم بین اینکه عاشقم یا عاشقی!!مثل عیسایی که در حس یتیمی مانده است!!...
برایت بی الف خواهم فقط *فردای بهتر* راتو اما آرزو کردی *جهانم* بی الف باشد...