در من کسی به وسعت پاییز مرده است
صدها بهار کشته و خود نیز مرده است
از لحن قارقار کلاغان روستا
می شد گرفت صاحب جالیز مرده است
حالم شبیه حاکم نالایقی ست که
قبل از هجوم لشکر چنگیز مرده است
یا من درست نامه ی بلخی نداده ام
یا اینکه شمس گوشه ی تبریز مرده است
رفتم قمارخانه کمی گفتگو کنم
با شاعری که آن طرف میز مرده است
ای مرگ پیر، ما همه رفتیم و آفتاب
در یک غروب سرد و غم انگیز مرده است
ZibaMatn.IR