متن بداهه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بداهه
مسئولیت من توی زندگی انگار اینه که عددای بزرگ و بزرگ تری بسازم. از تعداد ساندویچ هایی که میخوردم، مبلغ پولی که خرج می کردم و ساعت هایی که وقتم رو هدر میدادم.
فکر میکنی بهترین دفاع حمله ست؟ بهترین دفاع عقب نشینیه احمق!
من بهانه گیرتر از همیشه و اسمان نگاه تو ارامتر از همیشه به من فرصت حرف زدن میدهد،حرف زدن از احساسی که فقط تو ان را درک میکنی ،خالق شکوفه های لبخند...خالق نور...مرا به جشن ستاره ها دعوت میکنی؟!
روح خسته ام کمی پرواز میخواهد...دلم ترانه میخواهد..زندگی کم سوی من...
به تُ ک فکر می کنم
شب خودش راز گشایی میکند
سر به مُهر بودنت را ؛ کاشفم جاذبه ی
چشمان شب رنگت را ک انعکاسش مرا
به مرز جنون می کشاند .
مستی چشمان تُ نوشِ شرابی ک
جرعه جرعه اش مرا خرابِ عشق می کند..
در وصف تُ...
امشب دلم میخواد بیخیال ترین آدم دنیا باشم
یه فراموشی بگیرم و هیچ چیزو هیچ کس بیاد نیارم جز تو ؛ شب ک مال غصه خوردن نیست ،غصه ها بمونه برا فردا
امشب میخوام عاشقانه ی زیبا و خاطر انگیز برات بسازم ک هیچ موقع از خاطرت محو نشه ،...
چه خوش باور است ؛
فاصله را می گویم
خیال می کند این دوری تو را
از خاطرم پاک می کند ؛
هرگز ؛ هرگز!!..
یادت نه رفتنی است نه
فراموش شدنی
تو ماندگاری ای عشق
فاصله را دوست دارم
چون شوقِ دیدارت را
در تقویم و روز شمار
لحظه...
شبگردِ کوچه پس کوچه های شهر توام
کجا مانده ای ؟ ک دل آرام و قرار ندارد؛
شب و سکوتش همه تورا یادآوری میکنند
بگو جانا نسبتت باشب چیست؛؛؟ک همه تویی...
زهرا زمانی
زنانه مینویسم دلتنگی های
هر روزه ام را در کام کلمات
غریبِ عشق تلخی اش جان
لحظه هاااا را می آزارد ک
این هم عادت عشق است
تلخت میکند تا شیرینی ملس
انتظار برایت آسان شود
*تنها دلیل زندگی*
زنانگی هایم را
مردانه به انتظار باش ...
زهرا زمانی
در احساسم نهفته هُرمِ مِهری/
که می سوزاند اندامِ نهان را/
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
آفرینها بر تو بادا ای خدا
مینمایی بس عنایتها بما
از هزاران لطف و مهرت دربیان
کی توانم یک بیارم بر زبان
می کنی از نطفه ای ما را پدید
میگذاری پیش مان راهی جدید
عقل و درک و فهم و تدبیر و شعور
ا ز تو گشته در وجودما...
چرا دیگه بعد رفتن اون عاشق نشدی؟
نمیدونم والا هیچ دلیلی نداره
آخه بدونه دلیل که نمیشه همه چی یه علت داره
مثلا خدایی نکرده اگه قلبت نزنه ،خب تو مردی
آره،نمی دونم حقیقتش
پس چرا دیگه کسی رو به قلبت راه ندادی؟
خب، وقتی دیگه لبخندش رو نمی بینم،...
می خوام با تو باشم
یه خونه ی قدیمی داشته باشیم
با یک حوض آبی که تو سیب می خری و
توش می ندازی
می خواهم چایی آلبالویی رنگی بریزم
موقع چایی خوردن ،دوتایی با هم صدای پرنده ها رو بشنویم
راستی خیلی دلم میخواد
خونمون، چند تا درخت انجیر...
دوستم بدار عزیزم
همیشه که سیاهی ها پشت درمان منتظرمان نایستادند
گاهی
هم دنیا دست مهربانی خود را بر روی سر گلدان شمعدانی سفالی گوشه ی حیاط اَش میکشد
همیشه خورشید پشت ابر نمی ماند
دستت را به من بده عزیزم
بیا،باهم راه برویم تا به کوه برسیم
ابرها آن...
تویی آن مهرِ محزون، لیک مَه روی...💛
بیا
به سویم بازآیا
محبوبم
که بیش از این عطر تلخ وگس همچون قهوه
برای چهارفصلم به خدا که برایم زیاد است!
✍️مهدیه باریکانی
در این زمستان که خودش را هم دوست ندارد
تو ای دلیل من
که تا عمق استخوان مبتلای توام
و ترانه به ترانه
اشک به اشک
رویا به رویا
بودنت را تکرار میکنم
یا تمام موانع را کنار بزن
و بیا و بهار را دستانم بگذار
یا تمام خیالت را...
بودن با تو
گرفتن دستات
فهمیدن،تموم رمز و رموز این جهان هستی
آره
کی تا حالا میدونست
خورشید بتونه با ابر و آسمون هم حرف بزنه!
مهدیه باریکانی
چون ریشه به درخت
ابر به آسمان
ماهی به دریا
ماشین به خیابان
ونور به خورشید
به تو نیازمندم
هر لحظه و هرجا