بی تفاوت توی چشمم زل زد و خندید و رفت رنگ بیرنگی زحسرت بر دلم پاشید و رفت آنشب اما سردی برخورد بیرحمانه اش قبل رفتن نسخهُ مرگ مرا پیچید و رفت شانه زد موهای خود را/عطر زد بر پیرهن بهترین جامه هایش را به تن پوشید و رفت آنقدر...