پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من معصیت نیستم!بلکه زخمم!آنچه ناتوانم می کند از سرما، عریانی باطنم است!آنچه آتش در دیدگانم می افروزد، سوختن وجودم است!آنچه مرا فریفته ی سراب می کند، گم شدن خودم است!من تنهایی ام!من زخم بی پایانم!من انسانم...شعر: هیوا قادربرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...