جمعه , ۱۹ خرداد ۱۴۰۲
با پیراهن سفید عروس اش کردند،یار من نه،سرزمینم را می گویم. شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
اگر شد بیا!می خواهم ذره ای از زیبایی های دنیا را ببینم. شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
نمی دانم!که در کودکی چه خطایی کردم،که به این زودی بزرگ شدم؟!شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
نمی دانم، مردان دیگر، که دلبسته ی تو اند، چه زیر سر دارند؟!من فقط، شانه هایت را می خواهم که زیر سر، داشته باشم!شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
دو جنگ بزرگ را پشت سر گذاشتم وگلوله ای برای سرزمینم شلیک نکردم.فقط به این خاطر که زنده بمانم و در پناه عشق تو پیر شوم.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
سخنی از من و کلامی از تو،اینچنین بود که شاعرها گفتگوهایشان را به پایان بردند و نامش را شعر گذاشتند.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
حتمن بیا، تا همه تو را ببینند،چرا که باید بدانند،این شعرها، سروده ی من هستند.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
مردی قدیمی ام!برای اینکه بگویم: دوستت دارمگل های در دستم را بو کرده و تو را تماشا می کنم.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
دوباره به کافه ای رفتیم،نشستی و گفتی:- من قهوه می خواهم، تو چه؟گفتم: می شود من، تو را بخواهم!شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
زمستان،پاییزی ست، که کمی پیر شده است.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
دنیا چنین است،مردها خون می ریزند و زن ها چشم هایشان را.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
برخی با بودنشان وعدە ای با نبودنشاننابودمان می کنند.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
پاییز بهاری ستکه تو به آن پا نگذاشته ای...شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
چقدر سخت است،یادآوری،فراموش کردن تو را!شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
شاعر هم نشدیم،که همچون آنها بنویسم:دل تنگ شده ام برایت...شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
تنهایی به تو نمی آید،پیش من باشی زیباتری.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
برایت باد را، از وزش باز می دارم وبرایت خورشید را، پایین می آورم و دریای را در حیاط می گذارم و ماه را داخل پنجره زندانی می کنم،این ها حرف های قلبمه سلمبه ی شاعرهاست!تو بمان،من برایت می میرم.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
آمدم، کنارت نشستم،من دلم تنگ بود و تو، قبرت.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
به وقت خشم، زیباتر می شوی، شبیه کودکی که به او می گویند:-- زشت شو، زشت شوشعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
بیا تا مثلی کوردی، بیاموزمت،برای نمونه:نان برای نانوا و تو هم برای من.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
باید سراغ دکترم بروم،او به من نگفته است، که قرص هایم را کی بخورم،پیش از دیدن تو یا بعدش!.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
تمام روز رابه امید شنیدن کوچکترین خبری از تو به همه ی اخبار گوش می دهم.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
انسان ها تنهایمان خواهند گذاشت.زیرا گاهی، رفتن آسان تر از ماندن خواهد بود.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
آدم بە آدم می رسد،اما ما دیگر دو کوە شده ایم!.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
راننده به من نگاهی کرد، گفت:عجله نکن، یک نفر دیگر بیایید راه می افتیمدستم را روی قلبم گذاشتم و گفتم:ببخشید ما دو نفریم!شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
بە فکرم خطور می کند چگونه بگویمت،اگر یاد من افتادی،به غروب نگاه بکن.الان دقیقن به غروب می مانم.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
خوب و خوش،آن کسی ست،که اکنون تو را ملاقات می کند.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
دیوارهااز من خوشبخت تر اند!برای نمونه،تکیه به آنها می کنی،عکس هایت را به آنها می زنی،سایه ات را به آغوش می گیرند.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
آهان، آهنگی بسیار زیبا هست،پسری با صدای ظریف و زیبا از ته دل و سوز جان می خواند:چونکه تو زیبایی، خدا کند هرگز نمیری!...هر روز، با این صدای گوش خراشمزیر لب این یک بیت را برایت زمزمه می کنم.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
امروزم، به سختی بر من گذشت.تو نگو که،موهایت را باز و پریشان کرده بودی.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
عشق چنین است:تو در شهری عاشق می شوی و در شهرهای دیگر دنبال او می گردی!...عشق چنین است:تو هر زمان که دلتنگ می شوی آه و افسوس از ته وجود می کشی که از آه و ناله اتدرونت پر می شود از خواستن او...عشق چنین است که تو،همیشە در زمان مقرر در وعده گاه هستی.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
شەوانی زۆرههێچ کات و وەختی مانگ له آسمان دەر نائی بڵام تا مانگی رووی تۆ لە شوگارانم ئه تاوه.◇ برگردان فارسی:شب های بسیاری است که هیچ ماه در آسمان نمی تابد آخر تا که ماه روی تو پیداست، ماه به خود جسارت تابش نمی دهد....
ئه من پژەپۆ ئیشکه متێکشکاوم له دارمدیتر نیمه له ڕەتپژاڵ به سته نه و!◇ برگردان فارسی:من همان شاخه ی خشک امشکسته ز تن درخت،دِگرم نیست در اندیشه جوانه زدنی......
ڕۆژئەژمێر چه ند مانگه نه هاتنت ئه یکیشی به په چه کم!◇ برگردان فارسی:تقویم ماه هاست نیامدن ات را به رخ ام می کشد....
پێشمه رگه هه ڵبه ستیکه!لبه ر کوڵی دڵی کوردستانشێعری سەربەستی وت و وێژ دەکات.▪ برگردان فارسی:پیشمرگه،شاعری ست!که برای غم کوردستانشعر آزادی می سراید. زانا کوردستانی * خەڵاتیک بۆ گەلی پێشمەرگەکانی مۆسەلمانی کورد (پیشکشی برای پیشمرگه های مسلمان کرد)...
ساتی دەنۆسم: کوردستانهل بەستەکانم که وکی ده بنتین و تێنی هەڵاتن به ری کێنی ▪ برگردان فارسی:وقتی می نویسم: کوردستانشعرم کبکی می شودتشنه می دودبه سوی چشمه. زانا کوردستانی * خەڵاتیک بۆ گەلی پێشمەرگەکانی مۆسەلمانی کورد (پیشکشی برای پیشمرگه های مسلمان کرد)...
وڵاتی من، خۆی سرگوون خانه یکه دیر و هاوێر لە زمان و جلوبەرگ و ئایینم چه سنه بێم،یان کرماشان،غوربه ت و سرگەشتەن پەنی و پەیاس.▪ برگردان فارسی:سرزمینم خود تبعیدگاهی ست دور از زبان و لباس و آیینم چه سنندج باشم،چه کرمانشاه،غربت و تبعید هویداست... زانا کوردستانی * خەڵاتیک بۆ گەلی پێشمەرگەکانی مۆسەلمانی کورد (پیشکشی برای پیشمرگه های مسلمان کرد)...
[پدر جان!] پدر جان!عید در راه است نرم نرمک می آید مردم در پی تهیه ی مایحتاج های خود هستند دل من هم تنها، دیدارت را احتیاج دارد و دست به دعا شده و هزار و یک دعا برای دیدنت کرده است. ...پدر جان!کمی به عید ماندهیک یا دو هفته دیگر می آیدو ایام عید شیرین خواهد بوداما چشمان من برای شیرینی چهره ی تو گریان خواهد بود....پدر جان!من دختر کوچولوی پیشین تو نیستم برای لباس تازه گریه نمی کنم برای عیدانه از مادرم بهانه نمی ...
جلوی خیالات مرا نگیربگذار که همچنان غرق اندیشه های خودم باشمکودک بازیگوش روحمبه خیالاتش دل خوش است....فکر می کنم که در آغوشت هستمدستت را در دستانم گرفتمدلم هم مانند کودکیدر خوابی آرام فرو رفته است....می دانم افراد زیادی هستند که برای زیبایی ات شعر بسرایداما هیچ کدامشان به مانند من با جان و دلبرای دوست داشتنت نمی سرایند....افراد زیادی خواهند آمد و سبد سبد گل خواهند فشاند سر راهت رااما گمان اشتباه نبری که آنها ما...
من در تعجب ام!مردم می گویند شبی هست که بلندترین شب سالدر چهار فصل سال است....پس چرا برای من نه فقط یک شب بلکه تمام شب ها در نبودنت شب یلدا شده است؟!...بگو که دوری منچنانت کردهکه چهار فصل سال برایت، همیشه یلداستیا اینکه یلدا در عشق توفقط یک شب نیست که تمامی یابد....برای دیدن توشهر را خالی خواهم کرد در شب یلدادروازه های آمد و شد را می بندم در زمانه ی نابهنگامهر روشنایی را خاموش خواهم کردکه چهره ی تو ر...
[نامه های ریحانه] از سر بیکاری می خواهم نامه ای بنویسماما توان ندارم تنها نیاز به این دارم که یک بار دیگر تو را ببینم....تا برایت بنویسم: بیمارم!و تو به من بگویی: چرا؟!- عجله کن، برگرد کنارم،من فقط با آمدن تو خوب می شوم!...وقتی آمدمتمام پنجره ها را ببندپرده ها را بکشتا من یک ریز ببوسمت!نکند آفتاب دزدکی نگاهمان کند....اگر بخواهی من همیشه مهمان تو می مانماجازه بده که بمانم و از اینجا نروم!راه بده تا قبل ا...
[گویا] عزیزم گویا که دلتنگم شده ای؟!به این خاطر است که احوالت را نمی پرسم خدا می داند که بعد از مرگ هم دیگر در طلب عشق، دست دیگری را نخواهم گرفت....عزیزم گویا نمی دانی و خیالات عجیبی با خودت کرده ای!نمی توانم خودم را به نادانی بزنم و متوجه نشوم چه کسی مرا کم دوست دارد....عزیزم گویا چنین شنیده ای؟!که من بعد از رفتنت، دوباره عاشق شده ام!نه! مگر در این زندگی چند نفر مثل تو پیدا می شود؟!و من خوش باشم بعد از تو تا زمان م...
کە تۆم نەما ئەوجا زانیمخەڵک بۆ پیاسە ناچنە سەر قەڵاتی هەولێرھەر یەکەو ڕووەو گەڕەکی ئازیزێک دەوەستێ ووەکو سەربازێکی پیر لە مەیدانی شکستەکانی خۆی دەڕوانێ!◇وقتی تو را از دست دادم، تازه فهمیدممردم برای پیاده روی به کلات هولیر نمی روند بلکه هر کدام به سوی کوی معشوقه ی خود ایستاده وچنان سرباز پیری در میانه ی میدان، شکست های خود را می نگرند!شعر: طلعت طاهر برگردان: ...
لە ڕستەیهەتا ئاخیر لە گەڵت دەبم!تەنیا ئاخ مایە◇از اولتا آخر که با تو بمانم فقط آه و افسوس برایم می ماند!شعر: برگردان: ...
ئەو دارەی ئەمڕۆ لە سەری خوێندکارێک درا... ڕەگەکەکەی دەچێتەوە سەر ئەو درەختەی سێدارەکەی قازی محەمەدی لێ دروستکرا. ◇آن درختی که امروز برای تخته سیاه به کار رفتە است ریشه اش بر می گردد به آن درخت که از آن دار اعدام قاضی محمد درست شده بود.شعر: برگردان: ...
رووداوێکی دڵتەزێنە کاتێک لە نیوەی رێگادا کەسێک بەتەنیا جێماوە و بەر ئامۆژگاری دەکەوێ!◇اتفاقی نگران کننده ست،زمانی در میانه ی راه، کسی تنها مانده باشد و تو به پند و اندرزش مشغولی!شعر: برگردان: ...
ئەم ژیانە خۆی بریندارە هەق نەبوو تۆش بێیت وڕۆڵی خوێ بگێڕیت.◇زخم است، زندگانی ام!روا نبود که بیایی و نقش نمک را بازی کنی.شعر: برگردان: ...
دایکم، هەتا مردیش وایزانی سۆعبەتە لەو ژیانە تاڵەدا، تووشی نەخۆشی شەکرە بووبێت! ◇مادرم،تا زمانی که مرد، فکر می کرد شوخی ست،در این زندگی تلخ،چرا باید به مرض قند مبتلا بشود!شعر: برگردان: ...
ھەر جارەو شیرینیەک دەنێژینلە قەبرێکدا ئازیزێکمان لە چاڵێکدا خەونێکمان لە درزێکدا یادگارییەک لە خۆڕا نیە ژیان لێرە تامی سوێرە بەو قەبر و چاڵ و درزانە ژیان ئەم وڵاتە بوەتە خوێدان ...!◇هر بار که خوب دفن می کننددر قبری عزیزمان را،در چاله ای رویاهایمان،در شکافی یادگاری هایمان را،از لجبازی نیست که می گویم، زندگی اینجا شور است!در آن قبر و چاله و شکافزندگی در این سرزمین، زندگانی در نمکدان است...!شعر: برگردان: ...
بۆ ئەوەی دوریت لە یادەوەریمدا جێگای ببێتەوە ناچار لە مێشکمدا هەرچی گۆرانیم دەزانی سڕیمەوە ئێستا لە سەیرانی هاوڕێکانمدا سەر دەلەقێنم بەژدار نابم لە گوتنەوەی گۆرانیەکانتەنها لە کۆتایەکاندا دەڵێم :ئاماااان ئامااان ..!◇برای آنکه دوری تودر خاطرم جایی پیدا نکند،به اجبار هرچه سرود و آواز در خاطرم بود، پاک کردم!الان در گردش با دوستانمسر تکان می دهم (به نشانه ی پاسخ منفی)و سهیم نمی شوم در آواز خواندنشانفقط کوتاه و آهسته می گو...