شنبه , ۱۱ آذر ۱۴۰۲
با نفس های تو زندگی می کنم و قلبت را یک روز اشغال خواهم کرد!اگر بر علیه ام قیام کنی من خاک می شوم و تو سرزمینم پرچم عشقم را برافراشته خواهم کرد و نماینده ی احساساتت خواهم شد فریاد پیروزی سر خواهم داد و در میان مجلس قلبت زندگانی ات را پر از ترانه و آواز خواهم کرد و با سرود دوست داشتنت هزاران قول و پیمان از تو خواهم گرفت. شعر: پری قره داغیبرگردان: زانا کوردستانی...
براستی زیباست که تمام عمر مالامال از عشق و زیبایی ها باشد و چه زیباست که عشق، ترانه ای شود و زندگی پر از آوازش شود. شعر: پری قره داغیبرگردان: زانا کوردستانی...
دیدار تو خانه ی غم ام را ویران خواهد کرد و گل امید در گلدان دلم می رویاند دیدار تو سر سپردن به مهربانی ست که احساساتم را در شعر عیان خواهد کرد.شعر: پری قره داغیبرگردان: زانا کوردستانی...
خودا ده زانی تو جه ند له دلی دایکم ئه جی کاتی میهره بانی ئاوبو زه وی باس ئه کا.◇خدا آگاه است،که تو چه قدر شبیه مادرم می شوی،که از مهربانی های آببرای زمین نجوا می کنی. شعر: هیژان کمالبرگردان: زانا کوردستانی...
تۆ بە ڵینی هاتنت بدەتا دە رگاکەم بۆ هەمیشە کراوە بێ.◇تو مژده ی آمدنت را بده،تا در خانه ی من برای همیشه باز بماند. شعر: هیژان کمالبرگردان: زانا کوردستانی...
ژیان دەتوانێ جوان بێجوان وەکوو پێکەنینی منداڵێکوەکوو خوشەویستیوەکوو دەنگی هاتنەوەێ بەهاروەکوو گوڵاڵێک سووروەکوو تۆوەکوو منوەکوو باران...ترجمه:زندگی می تواند زیبا باشدزیبا، همانند خنده ی یک کودکهمانند دوست داشتنهمانند صدای آمدن بهارهمانند یک گل سرخهمانند توهمانند منهمانند باران......
حرف هایت،مرا به زیر سایه ی ایوان خانه ی قدیمیمان می بردهمان خانه ای که پر از زنگار خاطرات است.تو دیر کردی و وقتی آمدی مرا در در آیینه ی شکسته ی اتاقت دیدی!.میان برگ های دفتر کهنه ی شعرهایت!و کلماتت را دسته گلی کردی و افشاندی بر زنانه گی من.آن دم مشتاق سماع با تو بودم رقص بر نوک پنجه های پایمتا گرداگرد تو بچرخم در آستانه ی آن ایوان خانه ی قدیمیمان!چه روزهای خوبی بودگرچه هر روزش بوی تنهایی می داد.تو بیا بنگرچه کسی سخت...
من و تو ساکن دو ستاره ی دور از هم هستیم که هر لحظه چونان پروانه، دنبال هم می گردیم در سرزمینی پر از ترس و فوبیا در سرزمینی پر از زخم و خشونت به دنبال جاهایی هستیم که هیچگاه به آنجا نمی رسیم. شعر: آواز سامانبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
من از نگاه های تو پرستش را آموختم،یاد گرفتم که از ترس اشک های تو خویش را در میان چشم هایت پنهان کنم.اکنون، تو بهانه ای برای من پیدا کن تا باورهایم رنگ نبازند منی که بی اختیار و ناخودآگاهبه تو پناه می آورم منی که از خویش دست کشیده ام در پناه پرستش تو...من از دنیایی دیگر و تو از سرزمینی دیگر به هم می رسیم...تو از دور و منم نزدیک نزدیک قلب تو یک زندگی عاشقانه رادر یک وجب جا بنا خواهیم کرد. شعر: آواز سامان بر...
ای یار...بی صدا می خوانمت! چون دل باخته ی تو شدم،روحم را هم به تو سپردم،حالا، تا شب و روز سر جای خود باقی بمانند پناه بده مرا!که هیچ نمی فهمی از اشک و زاری من!!تویی که آمدی و پای بر قلبم نهادی و تکه تکه اش کردی...اما من توانستم در میان آن همه نفرت و کینه باز دوستت بدارم. شعر: آواز سامانبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
بعد از باران،بوی خاک می آید،اما از خاک سرزمین من، بوی خون! شعر: آسو ملابرگردان : زانا کوردستانی...
صدای دهل و غرنبه ی ابر،از نزدیک هم زیباست! شعر: آسو ملابرگردان : زانا کوردستانی...
۳)ناله ی ابر،خاک آبستن دانه و جوانه ست،اما خاک سرزمین من آبستن مین! شعر: آسو ملابرگردان : زانا کوردستانی...
پوشیده از مین است،بوی خون می دهد،اما باز عاشق سرزمین هستم. شعر: آسو ملابرگردان : زانا کوردستانی...
از بالا بر ما می بارد،نه باران،بلکه بمب! شعر: آسو ملابرگردان : زانا کوردستانی...
مراتع را خواهد پوشاندنه برفبلکه سم بمب ها! شعر: آسو ملابرگردان : زانا کوردستانی...
از درون چشمه می جوشد.آب نه،تاول دردناک بر پیکر مردمان کُرد! شعر: آسو ملابرگردان : زانا کوردستانی...
آسیاب ناتو را می چرخاندآب نه،بلکه خون من و تو!شعر: آسو ملابرگردان : زانا کوردستانی...
عیدآمدن توست عزیزم،در آسمان تنهایی من!شعر: آسو ملابرگردان : زانا کوردستانی...
هر شبی که تو پیشم بیایینامش قدر است.هر روزی که تو در کنارم باشی،روز عید است.شعر: آسو ملابرگردان : زانا کوردستانی...
در دفتر زندگانی امبه رنگ آب خواهم نوشت، تو راتا که چشم کثیف زمانه جرأت نگاه کردن به تو را به خود ندهد. شعر: آرزو عبدالخالق ترجمه: زانا کوردستانی...
مژده ی بهار را می دهد،سهمی از تازگی و زایش داد به دامان طبیعت،گل نرگس! شعر: آرزو عبدالخالق ترجمه: زانا کوردستانی...
پاییز در چشمانم نشست،چه زیبا کرده این جا را،قاصدک! شعر: آرزو عبدالخالق ترجمه: زانا کوردستانی...
همیشه سبز می ماند،او که قهقه ی لبخندش به زندگی بلند است،صنوبر! شعر: آرزو عبدالخالق ترجمه: زانا کوردستانی...
مهربانی از چشم هایش می چکد،یاور روزهای سخت من.مادرم! شعر: آرزو عبدالخالق ترجمه: زانا کوردستانی...
باران رحمت الهی ست،بر جان و دلم باریده.عشق! شعر: آرزو عبدالخالق ترجمه: زانا کوردستانی...
از حال و هوای جوانی خارج نمی شود،دلش پر از مروارید است.دریا! شعر: آرزو عبدالخالق ترجمه: زانا کوردستانی...
پیراهنی سیاه پوشیده،می خواهد النگویی سیمین نیز به دست بپوشد.شب!شعر: آرزو عبدالخالق ترجمه: زانا کوردستانی...
افتاده ام به چه کنم چه کنمی عجیب!مجبور به فراموش کردنت شده ام،گرچه همه می گویندم: خودکشی حرام است...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
گذر زمان همه چیز را ثابت خواهد کرد،روزی فرا خواهد رسید که پی خواهی برد،تو چه انسان دل سنگی بودی...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
مطمئنم که دیگر به تو نمی رسم مابین من و خوشبختی همان داستان رسیدن آسمان به زمین است!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
عکس هایت هنوز نزد من هستند،برای جواب به پرسش آنها که می گویند:آدمی نمی تواند تمام دنیا را در یک لحظه ببیند!.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
من کە هرگز تو را فراموش نکرده ام پس چرا تنها هستم؟!هر کس که مرا می بیند،می گوید: به خودت بیا!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
روزی چنانکه بگویم: حلالم کن!به یکباره به دست فراموشی، می سپارمت!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
بعد از تو،خیلی ها به دیدارم آمدند،اما هنوز در خرابه ای ساکنم!و دلم به هیچ کاخ و بارویی خوش نمی شود.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
بعد از تو،من مطمئنم، که یادگاری هایت،مرا با زندگی نمی آمیزد!.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
اکنون دیگر به آن ایام خو گرفته ام که از فراق تو، ترس داشتم و هراسان بودم که زندگی مرا محکم در آغوش خود بگیرد!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
هر زمان که با یادگاری هایت خلوت می کنم چنین احساس می کنم که من هیچ جانی به مردن قرض دار نیستم!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
به یاد دارم که از تاریکی بیمناک بودی،اما هنوز پی نبرده ام،چونکه رفتی،چرا یادی از زندگی تاریک پیشروی من نکردی!.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
همیشه داستان به هم نرسیدنمان رابرای مادرم بازگو خواهم کرد،تا دیگر خودش را به آب و آتش نزند برای خوشبختی من!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
در انتظار آمدن تو،خودم را چون رهگذری گم شده می بینم آن دم گه در بیایان، در پی آب سرگردان است.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
چون پرسیدی، تو را کجا دیده ام؟!آن زمان فهمدیم،که فراق چه بر سرت آورده است...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
ای اشتباه ترین خواسته ی زندگیم امشب خیلی دیوانه وار به یادت می افتم.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
روزی در پایان تمام دل نگرانی هایم،کتابی خواهم نوشتو تمام محتوایش را از نام تو پر خواهم کرد.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
تا آن لحظه که تو به من نگفتی: دوستت دارم!چنان خیال می کردم که متنفرم از هرچه دروغ!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
می گویند: اطبا اثبات کرده اند آدمی، بی دل نمی تواند زندگی کند کاش می توانستم آدرس تو را به آنها می دادمتا بفهمند در چه اشتباهی سرگردانند...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
فراق تو، تابت می کند گاهی اوقات خداوند، در این جهان هم، دوزخ را به بنده اش نمایان می کند. شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
عکست را در نزد خود نگاه داشته ام،برای پاسخ به یاوه های آنهایی که می گویند:دنیا چه جای زشتی ست!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
آزردن هایت را چون به یاد می آورمشرمگین می شوم در پیشگاه شب هایی که نفس نفس زنان، دست به دعا بودم که تو سلامت باشی...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
من که هنگامه ی مرگم را نمی دانم،اما در فکر آن زمانم که در قبرمرا بازخواست می کنند: منتظر کیستی؟! به یاد چه کسی ی؟!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...