سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
تقدیر من همین چمدان بیشتر نبودقلبی شکسته و نگران بیشتر نبودشور بهار را به رقیبم سپردی و آنچه به من رسید، خزان بیشتر نبوددیر آمدم، ندیدمت و جای خالی اتسهم من از گذشتِ زمان بیشتر نبوداز دیگران که زخم جگر قسمتم شد وسهم من از تو زخم زبان بیشتر نبوددنیا چه ساخت از منِ دیوانه، جز زنیعادی، که درد او غم نان بیشتر نبودبر شانه های خسته ی من هر کسی گذشتآنچه گذاشت، بار گران بیشتر نبوداز ...