پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ساحت باران از عشق مگر چیز کمی خواسته بودیمیا آنکه بهشت و ارمی خواسته بودیم؟ دلدادگی و مهر و محبت به میان بودمستانکی و جام جمی خواسته بودیم این کبکبه ی چرخ پر آشوب کجا بود!وقتیکه فقط آه و دمی خواسته بودیم صد کوچه ی آوارگی و حسرت و اندوهبیچارگی و درد و غمی خواسته بودیم ما گمشدگان سحر و نغمه صبح ایماز نای وفا زیر و بمی خواسته بودیم ای خرمن گیسوی برآشفته ی جانان ما از تو فقط پیچ و خمی خواسته بودیم با ابر پر از ...