سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
ببین چگونه سفر کرده ای از آغوشمتمام خانه از اندوه رفتنت غَم شدتودور می شدی و خاطِرَت به من نزدیکببین که من کمَرَم زیر غُصه ها خم شد__مرا ببخش عزیزم که زود می رنجم....ببین که شُهره شُدم، شهره ی پریشانیبه عشق های دو روزه!به هرچه می خوانی!ببین چگونه نوشتند شرح حالم را :قسم به هر چه نگفتند و تو نمیدانی...__که بغض میکنم ومی نویسمت: خوبم....منم که ساکنِ چشمانِ مشکی ات بودمتو پلک میزدی و زندگیم می پاشید...دلم شبیه به گنج...