«سلاخیِ احساس» من همان جوانه ی تازه سر از خاک درآورده ام. همان دخترکِ نوگل، که جز عطوفت و درست کاری پیشه ای نگرفته ام. اما گویا مهربانی در این دنیا ساده لوحی خطاب می شد؛ حرف زدن با عروسک ها دیوانگی! دیگر قدرت تصمیم گرفتن نداشتم و شاهدِ تحمیل...